وصله کردن، پینه کردن، پارگی جامه را با تکۀ پارچه دوختن، پاره پاره به هم وصل کردن، قرار دادن یا دوختن تکه های چهارگوشۀ رنگارنگ پهلوی یکدیگر، مرقع ساختن، خط های گوناگون نگاشتن
وصله کردن، پینه کردن، پارگی جامه را با تکۀ پارچه دوختن، پاره پاره به هم وصل کردن، قرار دادن یا دوختن تکه های چهارگوشۀ رنگارنگ پهلوی یکدیگر، مرقع ساختن، خط های گوناگون نگاشتن
پراکنده کردن، بخش کردن، در علم اقتصاد پخش کردن کالا به وسیلۀ تولید کننده و رساندن آن به مصرف کننده توزیع حروف: در ادبیات در فن بدیع تکرار نمودن یک حرف در فواصل کم مانند تکرار حرف «ش» در این مصراع، برای مثال شب است و شاهد و شمع و شراب و شیرینی (سعدی۲ - ۹۱۹)
پراکنده کردن، بخش کردن، در علم اقتصاد پخش کردن کالا به وسیلۀ تولید کننده و رساندن آن به مصرف کننده توزیع حروف: در ادبیات در فن بدیع تکرار نمودن یک حرف در فواصل کم مانند تکرار حرف «ش» در این مصراع، برای مِثال شب است و شاهد و شمع و شراب و شیرینی (سعدی۲ - ۹۱۹)
منسوب به توقیع. دارای نشان و صحۀ پادشاه یا رئیس. نامه یا فرمانی مؤکد و نافذ با مهر و صحۀ سلطان یا رئیس: جهانی درهوا و طاعت ما بیارامیده و نامۀ توقیعی رفته است. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 77). از هرات، نامۀ توقیعی رفته بود با کسان بوسهل زوزنی تا خواجه احمد حسن به درگاه آید. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 144). خواجه نامۀ توقیعی سلطانی فرستاد با سه خیلتاش تا علی رغم قاضی، تلک را به درگاه آورند. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 414)
منسوب به توقیع. دارای نشان و صحۀ پادشاه یا رئیس. نامه یا فرمانی مؤکد و نافذ با مهر و صحۀ سلطان یا رئیس: جهانی درهوا و طاعت ما بیارامیده و نامۀ توقیعی رفته است. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 77). از هرات، نامۀ توقیعی رفته بود با کسان بوسهل زوزنی تا خواجه احمد حسن به درگاه آید. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 144). خواجه نامۀ توقیعی سلطانی فرستاد با سه خیلتاش تا علی رغم قاضی، تلک را به درگاه آورند. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 414)