جدول جو
جدول جو

معنی توقیح - جستجوی لغت در جدول جو

توقیح
(تَ رَوْ وُ)
سم تاب کردن. (تاج المصادر بیهقی). به پیه گداخته استوار کردن سم را، به کلوخ و سنگ، اصلاح کردن حوض را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از توضیح
تصویر توضیح
واضح کردن، آشکار ساختن، شرح دادن، شرح و بیان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تنقیح
تصویر تنقیح
پاکیزه کردن، خالص کردن، اصلاح کردن و پاکیزه کردن کلام از عیب و نقص
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تلقیح
تصویر تلقیح
داخل کردن ویروس یا میکروب ضعیف شدۀ یک مرض واگیردار به بدن از طریق خراش دادن پوست برای تولید بیماری خفیف به منظور ایجاد ایمنی در برابر همان مرض مانند داخل کردن مایۀ آبله به بدن برای جلوگیری از مبتلا شدن به آن، مایه کوبی، مایۀ درخت خرمای نر به درخت خرمای ماده داخل کردن برای بارور شدن آن
تلقیح مصنوعی: داخل کردن منی در مهبل به وسیله ای غیر از مقاربت، برای باردار کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از توقیف
تصویر توقیف
بازداشت کردن، در جایی وا داشتن، از حرکت بازداشتن، ضبط کردن، واقف گردانیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از توقیت
تصویر توقیت
وقت معیّن کردن، برای انجام دادن کاری تعیین وقت کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از توقیر
تصویر توقیر
بزرگ داشتن، بزرگ و بردبار شمردن، تعظیم و احترام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از توقیع
تصویر توقیع
فرمان، دست خط و طغرای پادشاهان و بزرگان، فرمان، نوشتن چیزی در ذیل نامه یا کتاب، در هنر یکی از خطوط اسلامی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترقیح
تصویر ترقیح
اصلاح کردن مال، اصلاح معیشت، تیمار داشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از توشیح
تصویر توشیح
مهر و امضای بزرگان بر نوشته ای، در ادبیات در فن بدیع به دست آمدن اسم شخص یا چیزی از جمع و ترکیب حرف اول هرمصراع یا بیت. چنین شعری را «موشح» گویند، آراستن، زینت دادن، موشح ساختن، حمایل به گردن کسی انداختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از توقیع
تصویر توقیع
نشان کردن برنامه
فرهنگ لغت هوشیار
خویش پیوستگی بر آویز نهادن (بر آویز حمایل)، آرایش، دستینه نهادن، نام آرایی سرایش چامه ای که وات های نخست هر بند بر سر هم نامی بسازد آراستن زینت دادن، حمایل بگردن بستن میان بند نهادن، نوشته ای را بمهر وامضای خود مزین کردن، شعری گفتن که چون حروف اول هر مصراع با هر بیت را بهم پیوندند نام شخصی یا چیزی پیدا آید، جمع توشیحات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توقیر
تصویر توقیر
به شکوه داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترقیح
تصویر ترقیح
اصلاح کردن مال را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توضیح
تصویر توضیح
پیدا کردن، واضح و آشکار شدن
فرهنگ لغت هوشیار
گشن دادن، مایه زدن گشت دادن مایه خرمای نر را بدرخت خرمای ماده داخل کردن تا بارور گردد، داخل کردن مایه آبله در بدن برای جلوگیری کردن از سرایت آن (اختصاصا)، مایه زدن واکسن زدن (مطلقا)، مایه کوبی، جمع تلقیحات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنقیح
تصویر تنقیح
پاکیزه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توقیه
تصویر توقیه
حفظ نمودن و نگاهداشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توقیف
تصویر توقیف
ایستانیدن، باز داشتن، نگاهداشتن، ضبط کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توقیت
تصویر توقیت
وقت نهادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توقید
تصویر توقید
افروختن آتش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توشیح
تصویر توشیح
((تُ))
آراستن، زینت دادن، نوشته ای را به مهر و امضای خود آراستن، گفتن شعری که وقتی حروف اول هر بیت یا مصراع را جمع و ترکیب کنند اسم شخص یا اسم چیزی به دست آید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از توضیح
تصویر توضیح
((تُ))
روشن کردن، آشکار ساختن، شرح دادن، المسائل کتاب یا کتابچه ای که مجتهدان درباره مسائل شرعی و فقهی می نویسند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ترقیح
تصویر ترقیح
((تَ))
اصلاح کردن، نیکو گردانیدن
فرهنگ فارسی معین
((تَ))
بارور کردن درخت خرمای ماده به وسیله داخل کردن مایه خرمای نر به درون آن، واکسن زدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تنقیح
تصویر تنقیح
((تَ))
پاکیزه کردن، اصلاح کردن کلام از عیب و نقص
فرهنگ فارسی معین
تصویری از توقیف
تصویر توقیف
((تُ))
بازداشت کردن، ضبط کردن، قضبه کردن، واقف گردانیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از توقیع
تصویر توقیع
((تُ))
نشان گذاشتن بر چیزی، نوشتن چیزی ذیل کتاب، امضا کردن نامه و فرمان، فرمان شاهی، طغرای شاهی، دستخط
فرهنگ فارسی معین
تصویری از توقیر
تصویر توقیر
((تُ))
بزرگ داشتن، تعظیم کردن، بردبار شمردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از توقیت
تصویر توقیت
((تُ))
وقت معین کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از توضیح
تصویر توضیح
بازنمود، روشنگری، فرانمود، فرانمون
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از توقیف
تصویر توقیف
بازداشت، دستگیری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از توضیح
تصویر توضیح
Clarification, Explanation
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از توضیح
تصویر توضیح
разъяснение , объяснение
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از توضیح
تصویر توضیح
Klarstellung, Erklärung
دیکشنری فارسی به آلمانی