- توفر
- نگاهداشتن حرمت کسی
معنی توفر - جستجوی لغت در جدول جو
- توفر
- بسیار شدن، نگه داشتن حرمت کسی
- توفر ((تَ وَ فُّ))
- احترام گذاشتن، حرمت نگاه داشتن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بیدار مانده غلت زننده در بستر، آماده آمده، آیین نگاهدارنده کسی که همت خود را صرف امری کند، حرمت نگاهدارنده: همگنان خاصه خواص مجلس ملوک بر داب آداب خدمت متوفر باشند و از تعثر در اذیال هفوات متیقظ، آماده حاضر: نگهدار بود وقتهاء نماز را و متوفر بود بحاضر آمدن بجماعت مسلمانان
بسیار، فراوان، افزون، آنکه تمام وقت و همت خود را صرف امری بکند
بیزاری، کینه
بیشتر وسیع تر، زیاد بسیار
شرم داشتن
شرمداشت، زینهاری گشتن به زینهار رفتن بدرهه خواستن (بدرهه بدرقه)، نگهبان شدن، نگاهبانی
به سفر رفتن
دنبال روی بر ناک نهادن (حنا)
در خاک غلتیدن
انباشته
بسیار شدن مال و متاع
فرور دگرگونی، افزودن بسیار کردن، گرد آوردن دارایی دارا شدن، هده دادن (هده هوده حق)، پس انداز زیاد کردن اضافه کردن افزودن، حق کسی را تمام دادن، اندوختن مال کسب کردن گرد کردن، بسیار شدن، تفاوت، آنچه در اجاره از آن فایده بردارند، جمع توفیرات
میرانیدن، جان برداشتن
لغزش
دست یافتن بکاری
بر افروختن خشمیدن
هرزه گساری
راه سخن بستن
نفرت و انزجار و رنجش
غده، توده ای از نسج غیر مادی در بدن
پر شدن
وقار نمودن، بردبار شدن
چرکین
راننده اتومبیل
میرانیدن، تمام حق را گرفتن
دست یافتن بر امری یا کاری یا چیزی
فراوان شدن، بسیار شدن چیزی، فراوانی و وسعت
بیزاری جستن، نفرت و کراهت داشتن، بیزار بودن، رمیدن
آهستگی نمودن، بردبار شدن، وقار، سنگینی و گران مایگی
مقابل توخالی، آنچه میان تهی نباشد مثلاً لاستیک توپر، کنایه از شخص پخته و کارآزموده، کنایه از تودار
صرفه جویی، تفاوت، افزونی، زیادتی، افزایش، زیاد کردن، افزودن، زیاد کردن مال، سود، فایده، حق کسی را تمام وکمال دادن، تمام کردن