جدول جو
جدول جو

معنی توریوم - جستجوی لغت در جدول جو

توریوم
شهری در ایتالیا و در دوران باستان کلنی آتن بود، این شهر درنزدیکی خرابه های آثار باستانی ’سیباریس’ قرار دارد، (از لاروس)، رجوع به تاریخ ایران باستان ج 2 ص 967 و قاموس الاعلام ترکی شود
لغت نامه دهخدا
توریوم
(تُ یُ)
فلزی است کمیاب و سفیدرنگ علامت شیمیائیش ’Th’، وزن مخصوصش 11. این فلز در حرارتهای بالا ملتهب شده و نوری شدید و سفیدرنگ پخش میکند از این جهت در ساختن توریهای چراغ توری بکار میرود. (از لاروس)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از باریوم
تصویر باریوم
فلزی نقره ای رنگ، نرم و سمی که در مجاورت هوا اکسید و در ۸۵۰ درجه حرارت ذوب می شود و املاح آن در طب و صنعت به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
فلزی سخت و شبیه کروم و کبالت که در کلوخه های طلا یافت می شود و از ترکیب با طلای سفید آلیاژی بسیار سخت و بادوام می سازد
فرهنگ فارسی عمید
بیماری ویروسی در دو غدۀ بناگوشی که زیر مجرای شنوایی قرار دارد تولید می شود و موجب آماس و التهاب آن ها می گردد، بناگوشک
فرهنگ فارسی عمید
روش کسانی که آدم کشی و تهدید مردم و ایجاد خوف و وحشت را به هر طریقی که باشد برای رسیدن به هدف های سیاسی خود از قبیل تغییر حکومت یا در دست گرفتن زمام امور به کار می گیرند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از توریم
تصویر توریم
عنصر فلزی کمیاب، نقره ای رنگ، نرم، رادیواکتیو که از منابع انرژی اتمی است که در صنعت به عنوان اکسیژن زدا استفاده می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از توریست
تصویر توریست
گردشگر، کسی که به منظور سیاحت و شناخت مکانی به آنجا سفر می کند، گیتی خرام، جهانگرد، گیتی نورد، رهگیر، سیّاح، جهان نورد، سائح
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شوربوم
تصویر شوربوم
زمین شوره که در آن زراعت نمی شود، شوره زار، زمین بی حاصل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تودریون
تصویر تودریون
شوکران، مادۀ سمّی خطرناک که از ریشه گیاهی شبیه جعفری با شاخه های چتری و گل های سفید به همین نام به دست می آید، دورس، تفت، بیخ تفت، شبیبی، شیکران
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از توریدن
تصویر توریدن
شرمنده شدن، رمیدن، دور شدن و به یک سو رفتن
فرهنگ فارسی عمید
(پُ مِ)
نام جاده ای بعرض 166 پا که گرداگرد شهر روم ساخته بودند و فی الحقیقه حدّ مقدس شهر مزبور بود. پومریوم را چندین نفر از سران روم مانند رومولوس و سرویوس تولیوس و اگوستوس و کلودیوس و امثال آنان از محل نخستین فراتر بردند و بنابر اصول مذهبی تغییر پومریوم جزبواسطۀ کسانی که روم را بعظمت رسانده بودند امکان پذیر نبود. (ترجمه تمدن قدیم فوستل دکولانژ ص 467)
لغت نامه دهخدا
(تَ رَعْ عُ)
برآماهیدن. (تاج المصادربیهقی) (زوزنی). آماسیده گردانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). آماسیده گردیدن جلد. (از اقرب الموارد) ، خشمگین کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، مالیدن و دراز شدن گیاه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، تکبر نمودن. یقال: ورم بانفه، یعنی تکبر نمود. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
دهی از دهستان ژاوه رود است که در بخش حومه شهرستان سنندج واقع است و 120 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تروریسم
تصویر تروریسم
اصل حکومت وحشت و فشار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توریم
تصویر توریم
آماسیده گرداندن آماساندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قوریون
تصویر قوریون
یونانی تازی گشته گشنیز از گیاهان گشنیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تغریذم
تصویر تغریذم
تاوان خواهی (تاوان غرامت)
فرهنگ لغت هوشیار
فوریان شکسته از یونانی تازی گشته تاغندست از گیاهان عاقرقرحا را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
فلزی نقره ای رنگ در طبیعت بصورت سولفات یا کربنات باریوم وجود دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سودیوم
تصویر سودیوم
فلز قلیائی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوریون
تصویر اوریون
فرانسوی گوش گولی از بیماری ها (گویش گیلکی) خشج هم آوای رنج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تورپیور
تصویر تورپیور
فرانسوی اژدر افکن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توریدن
تصویر توریدن
پوشانیدن حقیقت بر خلاف نشان دادن امری را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توریست
تصویر توریست
سیاح، جهانگرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تالیوم
تصویر تالیوم
عنصر فلزی کمیاب
فرهنگ لغت هوشیار
((یُ))
فلزی که در طبیعت به صورت کربنات و سولفات یافت می شود و آن به رنگ سفید مایل به زرد است. چگالی آن 6/3 است و هیچ گونه اهمیت صنعتی ندارد و مانند کلسیم آب را به آسانی تجزبه می کند. از غیرمحلول ترین اجسام است و چون اشعه ایکس از آن نمی گذرد
فرهنگ فارسی معین
به کارگیری ترور به عنوان شیوه عمل برای دست یافتن به هدف که معمولاً دلایل سیاسی و عقیدتی دارد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از توریست
تصویر توریست
جهانگرد، سیاح، گردشگر (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از توریدن
تصویر توریدن
((دَ))
شرمنده گردیدن، رمیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شوربوم
تصویر شوربوم
زمین شوره که در آن چیزی به عمل نیاید، شوره زار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از توریسم
تصویر توریسم
مسافرت به منظور تفریح و تجارت و بازدید و غیره، گردشگری، جهانگردی (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تروریسم
تصویر تروریسم
دهشت افکنی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از توریست
تصویر توریست
گردشگر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از توریسم
تصویر توریسم
گردشگری
فرهنگ واژه فارسی سره