- توریدن
- پوشانیدن حقیقت بر خلاف نشان دادن امری را
معنی توریدن - جستجوی لغت در جدول جو
- توریدن
- شرمنده شدن، رمیدن، دور شدن و به یک سو رفتن
- توریدن ((دَ))
- شرمنده گردیدن، رمیدن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آوردن
پنداشتن و اندیشیدن
شور و غوغا کردن
توختن
بیک سو رفتن
رمیدن، به یک سو رفتن، دور شدن
غریدن، داد و فریاد کردن، جنبیدن، برای مثال ز آواز گردان بتوفید کوه / زمین شد ز نعل ستوران ستوه (فردوسی - ۱/۸۱ حاشیه)
پریشان شدن، آشفته شدن، شوریده شدن، آشفتن، آشوفتن، بشولیدن، پشولیدن، پریشیدن، پژولیدن، برهم خوردن
به هیجان آمدن، شورش کردن
به هیجان آمدن، شورش کردن
توختن، دوختن، فرو کردن، فرو کردن از طرفی و بیرون کشیدن از طرف دیگر، کشیدن، جستن، خواستن، حاصل کردن، اندوختن
در هم ریختن (موی سر اسباب خانه) آشفته شدن آشفتن
((وَ دَ))
فرهنگ فارسی معین
چیزی یا کسی را از جایی به جای دیگر رساندن، کردن، روایت کردن، حکایت گفتن، زاییدن، به دنیا آوردن، ارزیدن، آوردن
((دَ))
فرهنگ فارسی معین
دو تکه پارچه را به وسیله سوزن و نخ به هم پیوستن، با تیر یا نیزه درع و زره را به بدن دشمن پیوستن، دوختن، توختن
آوردن، برای مثال به کار آمد آن ها که برداشتند؟ / نه گرد آوریدند و بگذاشتند (سعدی۱ - ۶۵)
تشر زدن، تندی کردن
بیرون کشیدن
گلگون کردن
گداختن
تفتن، گرم شدن، گداختن، برای مثال منکر شو ار توانی نار سعیر را / تا اندر او به حشر بسوزی و برتوی (سوزنی - ۹۲)
گردشگری
گردشگر
ملاحظه کردن
نفرین، دعای بد کردن
جنگ کردن با نبرد کردن با
خلق کردن، بار آوردن
آشوردن
حمله کردن
ماچ و بوسه کردن