جدول جو
جدول جو

معنی تورنسل - جستجوی لغت در جدول جو

تورنسل
مادۀ رنگی آلی حاصل از تخمیر گل سنگ ها در ادرار یا در آب آمونیاکی و کربنات دوپتاس که این جسم در محیط اسیدی سرخ رنگ و در محیط های قلیایی آبی رنگ می شود و برای شناسایی اسیدها و بازها در آزمایشگاه کاربرد دارد
فرهنگ فارسی عمید
تورنسل
(نِ سُ)
نامی است که بر انواع گیاه آفتاب گردان به جهت حرکت گل آن بطرف آفتاب اطلاق شود، مادۀ رنگ کننده که از جوهر اورسی (نوعی گیاه اشنه) یا کروتون با اوره بدست آید و در آزمایشگاههابکار رود. کاغذ تورنسل در میان مایعات قلیائی برنگ آبی درمی آید و مایعات اسیدی رنگ آن را سرخ می سازند ازاین روی برای تمیز مایعات اسیدی و قلیائی از یکدیگر کاغذ تورنسل را در لابراتوار بکار برند. (از لاروس)
لغت نامه دهخدا
تورنسل
فرانسوی چینما جسمی که از تخمیر گلسنگها بوسیله ادرار یا بمجاورت آمونیاک و کربنات و پتاس ایجادشود. تورنسل در محیط اسیدی برنگ سرخ و در محیط قلیایی برنگ آبی در آید
فرهنگ لغت هوشیار
تورنسل
((نِ سُ))
جسمی که از تخمیر گل سنگ ها به وسیله ادرار یا به مجاورت آمونیاک و کربنات و پتاس ایجاد می شود. تورنسل در محیط اسیدی به رنگ سرخ و در محیط قلیایی به رنگ آبی درآید
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تورنگ
تصویر تورنگ
(پسرانه)
خروس صحرایی، قرقاول، قرقاول
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تورنگ
تصویر تورنگ
قرقاول، پرنده ای حلال گوشت که بیشتر در سواحل دریای خزر پیدا می شود، نر آن دم دراز و پرهای خوش رنگ و زیبا دارد، مادۀ آن کوچک تر و دمش کوتاه است، در جنگل ها و مزارع به سر می برد، مادۀ آن لانۀ خود را روی زمین درست می کند و ده تخم می گذارد و ۲۴ روز روی تخم ها می خوابد تا جوجه هایش از تخم بیرون آیند، چور، تذرو، خروس صحرایی، تدرج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ژورنال
تصویر ژورنال
روزنامه، مجله ای حاوی طرح، الگو و تصویر در زمینۀ هنرهای دستی چون خیاطی و بافتنی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از توریست
تصویر توریست
گردشگر، کسی که به منظور سیاحت و شناخت مکانی به آنجا سفر می کند، گیتی خرام، جهانگرد، گیتی نورد، رهگیر، سیّاح، جهان نورد، سائح
فرهنگ فارسی عمید
(نُ)
مرکز ولایتی است در ایالت آردش فرانسه که بر کنار رود رون واقع است و 6800 تن سکنه دارد. محصولش پارچه های ابریشمی، کلاه، شراب، مرمر و چوبهای ساختمانی است. این ولایت از یازده بخش و 127 بلوک تشکیل یافته و جمعاً 106200 تن سکنه دارد. (از لاروس)
لغت نامه دهخدا
نام یکی از رایان هند بروزگار شیرشاه پادشاه هند. رجوع بتاریخ شاهی تألیف احمد یادگار ص 191 و 216 تا 220 شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
برنس (کلاه دراز و جامۀ کلاه دار، از پیراهن و جبه و بارانی و مانند آن) پوشیدن. (زوزنی) (دهار) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
روزنامه و در زبان فارسی غالباً به مجلاتی که در آن صور متنوع و اشکال مختلف البسه رسم شده و در خیاطی بکار است اطلاق می شود
لغت نامه دهخدا
شهری است در بلژیک که در ولایت آنور (آنورس) واقع است و 32100 تن سکنه دارد، محصول آنجا پارچه و دانتل و مس و سیمان است، (از لاروس)، رجوع به قاموس الاعلام ترکی ذیل کلمه تورنهوت شود
لغت نامه دهخدا
کنت و مارشال فرانسوی (1642-1701 میلادی) است و پیروزی هایی نصیب دولت فرانسه کرد که از آن جمله شکست ناوگان انگلیس و هلند به سال 1690م، است، (از لاروس)
لغت نامه دهخدا
(تُ)
سلاحی که برای غرق کردن کشتی های دشمن بکار رود. اژدر. (فرهنگ فارسی معین). فرهنگستان ایران بجای این کلمه، ’اژدر’ را انتخاب کرده است. رجوع به اژدر و اژدرانداز و واژه های نو فرهنگستان ایران ص 4 شود
لغت نامه دهخدا
(تُ تُ)
شهری به اسپانی در کتلونیه که بر کنار ابر واقع است و 45700 تن سکنه دارد. (از لاروس). رجوع به قاموس الاعلام ترکی ذیل تورتوزه شود
لغت نامه دهخدا
(نِ فُ)
گیاه شناس و سیاح فرانسوی است. (1656-1708 میلادی) او در طبقه بندی گیاهان بر لینه مقدم است. (از لاروس). رجوع به قاموس الاعلام ترکی ذیل تورنفورت شود
لغت نامه دهخدا
(قَ کَ دَ)
مصدر مرخم توانستن. توانائی. توان. اسم از توانستن. اسم مصدر. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
تا توانستم ندانستم چه بود
چونکه دانستم توانستم نبود.
عطار (از یادداشت ایضاً).
رجوع به توانستن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تراسل
تصویر تراسل
نامه فرستادن، فرستادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ورندل
تصویر ورندل
نوعی تفنگ که در اواخر قاجاریه درایران معمول بود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تورپیل
تصویر تورپیل
فرانسوی اژدر سلاحی که برای غرق کردن کشتی های دشمن بکار رود اژدر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توریست
تصویر توریست
سیاح، جهانگرد
فرهنگ لغت هوشیار
مجلاتی که در آن صور متنوع و اشکال مختلف البسه و لباس رسم شده و در خیاطی بکار می رود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درونسل
تصویر درونسل
بچه و فرزند زادولد زه وزای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تورنگ
تصویر تورنگ
خروس صحرای تذرو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تورنگ
تصویر تورنگ
((رَ))
خروس صحرایی، تذرو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ژورنال
تصویر ژورنال
((ژُ))
روزنامه، مجله مخصوص مد لباس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از درونسل
تصویر درونسل
((دَ رُّ نَ))
بچه و فرزند، زاد و ولد، زه و زاری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از توریسم
تصویر توریسم
مسافرت به منظور تفریح و تجارت و بازدید و غیره، گردشگری، جهانگردی (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از توریست
تصویر توریست
جهانگرد، سیاح، گردشگر (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از توریست
تصویر توریست
گردشگر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از توریسم
تصویر توریسم
گردشگری
فرهنگ واژه فارسی سره
روزنامه، مجله، مجله مد
فرهنگ واژه مترادف متضاد
روستایی از توابع بندپی بابل، روستایی از توابع کلاردشت
فرهنگ گویش مازندرانی
سنگ مخصوص تیز کردن تبر
فرهنگ گویش مازندرانی