جدول جو
جدول جو

معنی تورتسا - جستجوی لغت در جدول جو

تورتسا
(تُ تُ)
شهری به اسپانی در کتلونیه که بر کنار ابر واقع است و 45700 تن سکنه دارد. (از لاروس). رجوع به قاموس الاعلام ترکی ذیل تورتوزه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حورآسا
تصویر حورآسا
(دخترانه)
حور (عربی) + آسا (فارسی) آنکه چون حور زیباست
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از توتیا
تصویر توتیا
(دخترانه)
جانوری دریایی با بدنی مدور که در بستر دریا زندگی می کند، گردی که از آن به عنوان سرمه استفاده میکنند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از توریست
تصویر توریست
گردشگر، کسی که به منظور سیاحت و شناخت مکانی به آنجا سفر می کند، گیتی خرام، جهانگرد، گیتی نورد، رهگیر، سیّاح، جهان نورد، سائح
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از توتیا
تصویر توتیا
اکسید روی که در کوره هایی که سرب و روی را ذوب می کنند به دست می آید، دودی که در موقع گداختن سرب در بالای کوره جمع می شود
از داروهای چشم بوده و در معالجۀ بعضی از اورام چشم و برای تقویت باصره به کار می رفته، سرمه، برای مثال غمزۀ نسرین نه ز باد صبا / از اثر خاک تو شد توتیا (نظامی۱ - ۶)
در علم زیست شناسی جانوری دریایی از نوع خارپوستان با بدن کروی و پوشیده از خارهای ریز که غالباً به سنگ ها و علف ها یا جانوران دریایی دیگر می چسبد و از جلبک ها و گیاه های دریایی تغذیه می کند، بلوط دریایی، خارپشت دریایی
فرهنگ فارسی عمید
مادۀ رنگی آلی حاصل از تخمیر گل سنگ ها در ادرار یا در آب آمونیاکی و کربنات دوپتاس که این جسم در محیط اسیدی سرخ رنگ و در محیط های قلیایی آبی رنگ می شود و برای شناسایی اسیدها و بازها در آزمایشگاه کاربرد دارد
فرهنگ فارسی عمید
(تارْ را)
یکی از شهرهای اسپانیا در ’کتلونیه’، در ایالت ’برشلونه’ (بارسلون) ، 31000 تن سکنه دارد و دارای کار خانه ماهوت بافی و کارگاههای تهیۀ نخ های پشمی برای بافتن پارچه های پشمی و ماهوت است. در حلل السندسیه ج 2 ص 278 ذکری از این شهر شده است.
لغت نامه دهخدا
(تُ)
سلسله جبالی در آسیای صغیر که میان کلیکیه و کاپادوس واقع است و ارجیاس بلندترین قلۀ آن 4000 متر ارتفاع دارد. (از لاروس). رجوع به ایران باستان ج 1 ص 2 و ج 2 ص 143، 1260، 1689، 1781 و 1728 و ج 3 ص 1972، 2049 و 2050 شود
لغت نامه دهخدا
(تَ رَطْ طُ)
به ورس رنگ کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و آن (ورس) نباتی باشد که به زعفران ماند. (تاج المصادر بیهقی). رجوع به ورس شود
لغت نامه دهخدا
(تُ)
جزیره ای در اقیانوس اطلس که بر شمال هائیتی واقع است و 10000 تن سکنه دارد. (از لاروس)
لغت نامه دهخدا
(تُ تُ)
شهری بر شمال غربی ایتالیا که مرکز فلاحتی است. در این شهر کلیسایی از دورۀ ارمن و کاخی از قرون وسطی وجود دارد
لغت نامه دهخدا
(وُ)
رجوع به آورتی شود
لغت نامه دهخدا
ده کوچکی از دهستان تمین بخش میرجاوه شهرستان زاهدان، واقع در 4 هزارگزی جنوب باختری میرجاوه و 12 هزارگزی باختر راه فرعی میرجاوه به خاش، دارای 25 تن سکنه، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
برنار، شیمی دان فرانسوی (1777-1838 میلادی)، او در ضمن تحقیقات خویش ’مرفین’ تریاک را کشف کرد، (از لاروس)
لغت نامه دهخدا
بمعنی سنگ سرمه، و در تحفه گوید آن بر سه قسم است، یکی زرد و یکی کبود و معدنی و انابیبی که مشتق از انبوبه است و به پارسی توتیای قلم می نامند و یکی از آنهااز دود مس است که در گداختن سنگ مس در کورۀ دوطبقه بهم می رسد و از سایر چیزها نیز گیرند و بهترین مصنوع آن انابیبی کرمانی است، و اصل در این لغت دودها بوده و توتیا معرب آن است، (انجمن آرا) (از آنندراج)، سنگی است که از آن سرمه سازند ... (شرفنامۀ منیری)، اکسید روی که در کوره هائی که روی و سرب را می گدازندحاصل می شود، (ناظم الاطباء)، توتیاء، عرب این کلمه را از فارسی گرفته است، (از المزهر سیوطی)، فارسی، سنگی است معروف که بدان سرمه کنند، (از تاج العروس) (از اقرب الموارد)، بمعنی سرمه ... (غیاث اللغات)، معرب از دودهای فارسی است و یونانی ثغمولس نامند و آن معدنی و انابیبی می باشد و معدنی سه قسم است، یکی سفید شبیه به پوست تخم شترمرغ و بر او چیزی مثل نمک ظاهر و بهترین اقسام اوست، یکی زرد و یکی کبود و سبز و شفاف و آن غلیظتر از همه است و مشهور به توتیای هندی و در غایت حدت است، و انابیبی که مشتق از انبوبه است و بفارسی توتیای قلم نامند و مزاربی که بمعنی شبیه ناودان باشد عبارت از اوست و چندین قسم می باشد یکی از دود مس است که در حین گداختن سنگ مس در کورۀ دوطبقه بهم می رسد، قسمی سفید وبسیار بی ثقل، و قسمی ثقیل و کثیف، اول (سفید) از صاعد و ثانی (ثقیل) از راسب اوست و آن از اذابۀ اقلیمیا است که به تدریج در ذایب مس ریزند و از طلا و نقره و قلعی نیز بهم می رسد و به دستور از مورد و از چوب درخت زیتون بری و از به، بعد از اخراج دانۀ او بعمل می آرند و بدستور از عفص و خرنوب و توت سفید خشک و شاخ درخت امرود و مصطکی و حبهالخضرا و شمشاد و انجیر و از گل پودنۀ تازه و از شکوفۀ تاک و از سریشم ماهی و از عری جلود به قرو از پشم غیرمغسول ترتیب می دهند، اما طریق اشجار آنکه بعد از نیمکوب کردن آن در ظرف سفال جای داده سرپوش سوراخداری بر آن مستحکم نموده چندان آتش کنند که دود او برطرف شود، اما طریق پشم و سریشم آنکه به زفت یا به عسل آلوده به دستور آتش کنند و صاعد هر یک را استعمال نمایند و بهترین مصنوع او انابیبی کرمانی و بهترین معدنی، سفید آن و عدیم الوجود است، و اقسام توتیا را بدون تغسیل استعمال جایزنیست و طریق غسل آن در دستورات تحریر یافته است و امین الدوله ذکر نموده است که توتیای بحری نیز می باشد و آن سفید و مستدیر، و شبیه به سنگ ریزه است ... (تحفۀ حکیم مؤمن)، رجوع به توتیای بحری شود، بمفولوکس، فمفولوکس، اثمد، کحل حجری، کحل اسود، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
چشم مخالفان را چون ناشکسته خاری
چشم موافقان را چون سوده توتیائی،
فرخی،
بر چشم دشمنانش چون نوک سوزنست
در چشم دوستانش چون سوده توتیاست،
فرخی،
قمر بسان چشم، دردگین شود
سپیده دم شود چو توتیای او،
منوچهری،
گفتۀ او بر تن حکمت سر است
چشم خرد را سخنش توتیاست،
ناصرخسرو،
بی توتیاست چشم تو و بر دروغ و زرق
از مرد چشم درد ترا طمع توتیاست،
ناصرخسرو،
مر چشم خرد را ز علم بهتر
ای پور پدر هیچ توتیا نیست،
ناصرخسرو،
هرکه را چشم بخت خیره شود
خاک پای تو توتیا باشد،
مسعودسعد،
بیمار گشت و تیره تن و چشم، جاه و بخت
ای جاه و بخت تو همه داروی و توتیا،
مسعودسعد،
سرشته نقش دواتش ز توتیای امید
دمیده شقۀ کلکش ز کیمیای عطا،
مختاری،
خوب نبود عیسی اندر خانه پس در هاونان
ازبرای توتیا سنگ سپاهان داشتن،
سنائی،
بچشم من تو چنانی که توتیا شمرند
دو چشم من تو بهر جا قدم نهی بر خاک،
سوزنی،
عطسۀ جودش بهشت و خندۀ تیغش سقر
ظل چترش آفتاب و گرد رخشش توتیا،
خاقانی،
همه درد چشم تو شد هستی تو
شو از نیستی توتیائی طلب کن،
خاقانی،
همه دزدان گنج من کورند
تا مرا توتیا فرستادی،
خاقانی،
مرا چشم درد است و خورشید بهتر
که از زحمت توتیا می گریزم،
خاقانی،
چو عیسی هرکه دارد توتیائی
ز هر بیخی کند داروگیائی،
نظامی،
برگ نسرین به گوهر آمودن
شاخ سوسن به توتیا سودن،
نظامی،
غمزۀ نسرین نه ز باد صباست
کز اثر خاک تواش توتیاست،
نظامی،
از نوی انگور بود توتیا
وز کهنی مار شود اژدها،
نظامی،
کسانی که پوشیده چشم و دلند
همانا کزین توتیا غافلند،
سعدی (بوستان)،
دیدۀ سر را اگر، سرمه ببخشد فروغ
کوری دل را چه سود مکحلۀ توتیا؟
فیضی هندی،
ختلان و خنگ، چاچ و کمان، روم و پرنیان
توران و تیر، مصر و شکر، هند و توتیا،
قاآنی،
رجوع به بحر الجواهر و صیدنه و اختیارات بدیعی و ترجمه ضریر انطاکی و فهرست مخزن الادویه و الفاظ الادویه و الجماهر صص 196-263 و نزهه القلوب ج 3 ص 205 و دزی ج 1 ص 154شود
لغت نامه دهخدا
مرکز بخشی در ایالت ’لاند’ و در شهرستان ’داکس’ در جنوب غربی فرانسه است و 2625 سکنه دارد
لغت نامه دهخدا
نفقه کردن مال را گویند به آسانی در امور حسنۀ جمیله و آن را به عربی کفاف خوانند، (برهان) (آنندراج)، کفاف و نفقۀ مال به آسانی در امور حسنۀ جمیله و آسایش، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نِ سُ)
نامی است که بر انواع گیاه آفتاب گردان به جهت حرکت گل آن بطرف آفتاب اطلاق شود، مادۀ رنگ کننده که از جوهر اورسی (نوعی گیاه اشنه) یا کروتون با اوره بدست آید و در آزمایشگاههابکار رود. کاغذ تورنسل در میان مایعات قلیائی برنگ آبی درمی آید و مایعات اسیدی رنگ آن را سرخ می سازند ازاین روی برای تمیز مایعات اسیدی و قلیائی از یکدیگر کاغذ تورنسل را در لابراتوار بکار برند. (از لاروس)
لغت نامه دهخدا
(تُ تُ)
شهری به ایتالیا در پیه مون که بر کنار رود اسکریویا واقع است و 23500 تن سکنه دارد. این شهر یکی از مراکز کشاورزی است و در این شهر یک کلیسای بزرگ و قصری از قرون وسطی وجود دارد. (از لاروس)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تارتا
تصویر تارتا
یکبار گاهی کرتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توریست
تصویر توریست
سیاح، جهانگرد
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی چینما جسمی که از تخمیر گلسنگها بوسیله ادرار یا بمجاورت آمونیاک و کربنات و پتاس ایجادشود. تورنسل در محیط اسیدی برنگ سرخ و در محیط قلیایی برنگ آبی در آید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قورسا
تصویر قورسا
یونانی تازی گشته چوب گوج بن (بلسان) از گیاهان چوب درخت بلسان
فرهنگ لغت هوشیار
اکسید روی که در کوره های که سرب و روی را ذوب میکنند بدست میاید و نوعی صدف دریایی هم گویند و بمعنی سنگ سرمه هم نیز گویند
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی بزرگ سرخرگ سرخ رگی که در انسان از بطن چپ قلب خارج شود و آن تنه اصلی و عمومی سرخرگهای دیگر بدنست و بدو قسمت سینه یی و شکمی تقسیم گردد و خون روشن (اکسیژن دار) در آن جاریاست بزرگ سرخ رگ بدن ام الشرائین آورت آورطی ارطی. فرهنگستان این کلمه را در برابر انتخاب کرده است
فرهنگ لغت هوشیار
((نِ سُ))
جسمی که از تخمیر گل سنگ ها به وسیله ادرار یا به مجاورت آمونیاک و کربنات و پتاس ایجاد می شود. تورنسل در محیط اسیدی به رنگ سرخ و در محیط قلیایی به رنگ آبی درآید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آورتا
تصویر آورتا
((وُ))
آورت، سرخ رگی که در انسان از بطن چپ قلب خارج می شود و آن تنه اصلی و عمومی سرخ رگ های دیگر بدن است و به دو قسمت سینه ای و شکمی تقسیم گردد و خون روشن (اکسیژن دار) در آن جاری است، بزرگ سرخ رگ بدن، ام الشرایین، آورت، آورطی، ارطی نیز گفته میشود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از توتیا
تصویر توتیا
سرمه، اکسید روی و سرب که در کوره های ذوب سرب و روی به دست می آید. برای معالجه امراض چشم و نیز تقویت آن به کار می رود، خارپشت دریایی، جانوری است از نوع خارپوستان با بدن کروی شکل که به سنگ ها و علف ها و دیگر جانوران دریایی می چسبد و از گیاه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از توریست
تصویر توریست
جهانگرد، سیاح، گردشگر (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از توریسم
تصویر توریسم
مسافرت به منظور تفریح و تجارت و بازدید و غیره، گردشگری، جهانگردی (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آورتا
تصویر آورتا
بزرگ سرخ رگ، رگ جان، مام رگ
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از توریست
تصویر توریست
گردشگر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از توریسم
تصویر توریسم
گردشگری
فرهنگ واژه فارسی سره
روستایی از توابع بندپی بابل، روستایی از توابع کلاردشت
فرهنگ گویش مازندرانی
تیزی تبر، لبه ی برنده ی تبر
فرهنگ گویش مازندرانی