جدول جو
جدول جو

معنی توذن - جستجوی لغت در جدول جو

توذن
حیله کردن، صرف کردن
تصویری از توذن
تصویر توذن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از توسن
تصویر توسن
(پسرانه)
اسب سرکش
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از توان
تصویر توان
طاقت، قدرت، قوه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تذون
تصویر تذون
صاحب ثروت و نعمت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعذن
تصویر تعذن
خمیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توان
تصویر توان
قوت و قدرت و طاقت، استطاعت، تاب، زور و قوت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توغن
تصویر توغن
پیشا جنگی پیش در آمدن در جنگ ایستادگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توطن
تصویر توطن
میهن یابی، دلبستگی وطن اختیار کردن جای گزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توسن
تصویر توسن
وحشی رام ناشونده، سرکش (چارپا)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توحن
تصویر توحن
کلانشکمی، نابودی، خوار گشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توجن
تصویر توجن
خواری، فروتنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توهن
تصویر توهن
سست شدن
فرهنگ لغت هوشیار
ده هزار (10 000)، ده هزار دینار، سکه ای معادل 10 قران یا 10 (یک هزار) بود (قاجاریان)، امروزه معادل 10 ریال است. یا امیر تومان. فرمانده 10 000 سرباز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاذن
تصویر تاذن
آگاهش آگاهانیدن آگاه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توان
تصویر توان
نیرو، زور، قوه، قدرت، طاقت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از توسن
تصویر توسن
وحشی، رام نشده، اسب شوخ و سرکش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از توطن
تصویر توطن
وطن اختیار کردن، شهری را وطن خود قرار دادن، جا گرفتن، خود را برای امری یا پیشامدی آماده کردن و دل بر آن نهادن
فرهنگ فارسی عمید
بانگی نیاخوان آنکه اذان گوید بانگ نماز گوینده، جمع موذنین: ناگاه موذن بانگ نماز می کرد. آگاهی دهنده، اعلام کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تأذن
تصویر تأذن
((تَ أَ ذُّ))
آگاهانیدن، آگاه کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از توان
تصویر توان
((تَ))
نیرو، زور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از توطن
تصویر توطن
((تَ وَ طُّ))
وطن گزیدن، جای گزیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از توسن
تصویر توسن
((تُ سَ))
وحشی، رام ناشونده، اسب سرکش و رام ناشدنی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از موذن
تصویر موذن
اذان گو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تون
تصویر تون
آتشدان حمام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تون
تصویر تون
آتش خانۀ حمام، گلخن، گولخ، گلخان، گولخن، توشکان
در قالی بافی، نخ هایی که در طول قالی به کار می رود، تار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تون
تصویر تون
آتشدان حمام، گلخن
فرهنگ فارسی معین