جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با تون

تون

تون
آتش خانۀ حمام، گُلخَن، گولَخ، گُلخان، گولخَن، توشکان
در قالی بافی، نخ هایی که در طول قالی به کار می رود، تار
تون
فرهنگ فارسی عمید

تون

تون
خرقه که بر آن به کجه بازی کنند، (منتهی الارب)، خرقه ای که در آن کجه بازی کنند، (ناظم الاطباء)، الخرقه التی یلعب علیها بالکجه، (لسان العرب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

تون

تون
شهری است به خراسان نزدیک قائن و از آن شهر است اسماعیل بن ابی سعد و احمد بن محمد بن احمد. (منتهی الارب) (از آنندراج). ولایتی در خراسان نزدیک طبس. (ناظم الاطباء). نام ولایتی است از خراسان. (برهان). امروز فردوس گویند در شمال شرقی طبس و شهری است قدیم... (حاشیۀ برهان چ معین) : شهرکی است از حدود کوهستان و نشابور (به خراسان با کشت و برز بسیار. (حدود العالم). نامه ها رسید از خراسان که ترکمانان در حدود ممالک بپراگندند و شهر تون غارت کردند. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 518). شهر تون، شهری بزرگ بوده است اما در آن وقت که من دیدم اغلب خراب بود و صحرائی نهاده است و آب روان و کاریز دارد و بر جانب شرقی باغهای بسیار بود و حصاری محکم داشت. گفتند در این شهر چهارصد کارگاه بوده است، که زیلو بافتندی و در شهر درخت پسته بسیار بود.... (سفرنامۀ ناصرخسرو).
سخنم ریخت آب دیو لعین
به بدخشان و جام و تون و تراز.
ناصرخسرو.
رجوع به فردوس و نزهه القلوب و مجمل التواریخ گلستانه و حبیب السیر و قاموس الاعلام ترکی شود
شهری است در سوییس به ناحیۀ بِرن که در حوالی برکۀ رود آر واقع است، این شهر دارای مدرسه نظام و کار خانه لبنیات سازی و تصفیۀ فلزات و حریربافی و 24200 تن سکنه است، (از لاروس)، رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود
لغت نامه دهخدا

تون

تون
رودۀ پاک نکرده را گویند، (برهان) (ناظم الاطباء)، رودۀ گوسفند که در او سرگین بود، (شرفنامۀ منیری)، قرارگاه نطفه را نیز گفته اند که زهدان باشد، (برهان)، زهدان، (غیاث اللغات) (آنندراج)، قرارگاه نطفه در رحم که زهدانش نیز گویند، (شرفنامۀ منیری)، زهدان و قرارگاه نطفه و رحم، (ناظم الاطباء)، سوراخ حمام، جای سرگین انداختن، (غیاث اللغات) (آنندراج)، به معنی گلخن حمام هم آمده است و در عربی نیز گلخن هم این نام دارد، (برهان)، گلخن، (غیاث اللغات) (آنندراج)، گلخن حمام، (ناظم الاطباء)، جائی در زیر خزانۀ آب گرم حمام برای سوزاندن سوخت تا آب خزانه گرم شود، گولخ، گلخن، آتش خانه حمام، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)، پهلوی تون (تنوره، دودکش)، (حاشیۀ برهان چ معین) :
گرمابۀ زبون را در تیرماه تونی
هستی پلید بیرون زآنگونه کاندرونی،
لامعی،
می به تونت کشد سر، از بستان
بنگ رویت کند به گورستان،
اوحدی،
، به مجاز به معنی دوزخ است: می بینم به چشم سر که قومی را از تون دوزخ و از دودمان سیاه ... سوی بهشت می برم، (فیه مافیه)،
- به تون، به جهنم، به درک، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)،
- تون به تون افتادن، دشنامی است مرده را: تون به تون بیفتند آنها که این بدعت گذاشتند، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)،
- ، کلمه اهریمنی به معنی مردن، (یادداشت ایضاً)،
- تون به تون افتاده، دشنامی است مرده ای را، نفرینی است مرده ای را، (یادداشت ایضاً)،
، به لهجۀ طبری تار، مقابل پود، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)، در اصطلاح فرش بافان تار مقابل پود، (یادداشت ایضاً)
لغت نامه دهخدا

تون

تون
بدن و جثۀ آدمی را گویند. (برهان) (ناظم الاطباء). در رسم الخط پهلوی تن را... نویسند و آن را بیشتر تون میخواندند. به معنی تن و بدن... در صورتی که تلفظ حقیقی آن ’تن’ است. (حاشیۀ برهان چ معین) :
جریح گشته سپاه و سلیح گشته تباه
روان ز جسم، روان گشته و توان ز تون.
قاآنی
لغت نامه دهخدا

تون

تون
رشته ی نخ، نخ پشمی یا ابریشمی، تار پارچه، تار، گل و لای، آتش خانه حمام، گلخن، محل افروختن آتش، وقت، گاه، زمان، تاوان، جریمه
فرهنگ گویش مازندرانی

اتون

اتون
تون گلخن آتون گلخن گرمابه، تنور گچ پز و نان پز، کوره آهک پزان، آتشدان آهنین. تون گلخن آتون گلخن گرمابه، تنور گچ پز و نان پز، کوره آهک پزان، آتشدان آهنین
فرهنگ لغت هوشیار