جدول جو
جدول جو

معنی توتم - جستجوی لغت در جدول جو

توتم
(تُ تِ)
این کلمه مأخوذ از زبان قبایل سرخ پوست است و این قبائل ابتدائی، حیوانی را همچون نیاکان اولیه یا خدای اختصاصی قبیلۀ خود مورد توجه قرار میدهند و آنرا توتم قبیلۀ خود خوانند. (از لاروس). رجوع به توتمیسم شود
لغت نامه دهخدا
توتم
این کلمه ماخذ از زبان قبایل سرخ پوست است و این قبایل ابتدائی، حیوانی را همچون نیاکان اولیه یا خدای اختصاصی قبیله خود مورد توجه قرار میدهند و آنرا توتم قبیله خود خوانند
فرهنگ لغت هوشیار
توتم
((تُ تِ))
چیزی که به عنوان سمبل گروه مورد پرستش قرار گیرد
تصویری از توتم
تصویر توتم
فرهنگ فارسی معین
توتم
توتون
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تکتم
تصویر تکتم
(دخترانه)
نام چاه زم زم، نام مادر امام رضا (ع)، اصرار در کتمان، پنهان کاری زیادی، بیشتر در امور مربوط به بانوان به کار برده می شود
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از توام
تصویر توام
دوقلو، دو بچه که در یک موقع از یک شکم زاییده شوند، هم شکم، همزاد، توأمان، دوبلغانه، جنابه
چیزی که همراه، جفت و در کنار چیز دیگر باشد، مثل زن وشوهر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از توهم
تصویر توهم
وهم داشتن، گمان بردن، به گمان افتادن، خیال و گمان کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تحتم
تصویر تحتم
حتم شدن، واجب شدن، لازم گشتن، چیزی را بر خود واجب کردن
شادمانی و خوش رویی کردن، گشاده رویی، گشاده رو بودن، خوش رویی، هشاشت، تازه رویی، بشاشت، انبساط، تبذّل، مباسطه، روتازگی، مباسطت، بشر، ابرو فراخی، طلاقت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از توتو
تصویر توتو
جانور ریز سخت پوست شبیه دانۀ خاکشیر که در آب های شیرین به خصوص آب های ساکن مانند آب حوض و آب انبار پیدا می شود، خاکشیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تمتم
تصویر تمتم
منگوله ای که از موهای دم غژغاو درست می کردند و سپاهیان آن را از نیزه و علم می آویختند یا بر گردن اسب می بستند، پرچم
سماق، درختی با برگ های مرکب و گل های سفید خوشه ای که در جاهای سرد می روید و بلندیش تا پنج متر می رسد، میوۀ کوچک سرخ رنگ و ترش مزه به صورت آسیاب شده به عنوان چاشنی کباب استفاده می شود، سماک، سماقیل، ترشابه، ترشاوه، تتم، تتری، تتریک، ترفان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از توتک
تصویر توتک
گنجینه، مخزن، صندوق پول، توبک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تورم
تصویر تورم
ورم کردن، آماس کردن، آماسیدن، در علم اقتصاد کنایه از بالا رفتن قیمت ها و پایین آمدن ارزش پول
فرهنگ فارسی عمید
(مِ)
سوم از هیجدهمین سلالۀ سلاطین قدیم مصر و مشهورترین آنان است. وی هفده بار به سوریه لشکر کشید و فرمانروائی واقعی در سواحل فرات بوجود آورد. (از لاروس). رجوع به دو مادۀ قبل و مادۀ بعد و تاریخ ایران باستان ج 1 ص 688 و تاریخ کرد صص 47-48 و قاموس الاعلام ترکی شود
دوم از سلالۀ هیجدهم پادشاهان قدیم مصر است و ساختمانهای کارناک را او بنا نهاد (1515- 1505 قبل از میلاد). (از لاروس). رجوع به مادۀ قبل و دو مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
(خَ صی ی)
یا توتموزیس (1530- 1515 قبل از میلاد). اول از هیجدهمین سلالۀ سلاطین مصر قدیم است. او چند بار به سوریه لشکر کشید. (از لاروس). رجوع به سه مادۀ بعد شود
در حالت نصبی و جری، شصت: فمن لم یستطع فاطعام ستین مسکیناً ذلک لتؤمنوا باﷲ و رسوله... (قرآن 4/58)
لغت نامه دهخدا
تصویری از توهم
تصویر توهم
گمان بردن، در وهم انداختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تورم
تصویر تورم
آماسیدن، ورم کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توخم
تصویر توخم
ناگواردگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توقم
تصویر توقم
ترسانیدن، آهنگ چیزی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توصم
تصویر توصم
تپ زدگی تپ داشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موتم
تصویر موتم
سوک گاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توسم
تصویر توسم
بفراست دریافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توتک
تصویر توتک
مخزن، گنجینه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توضم
تصویر توضم
مجامعت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
هم شکم، دو چیز با هم همزاد همزاد جنابه، با هم کودکی که با کودک دیگر در یک هنگام زاییده شده باشد همزاد دو قلو. توامان توامین، جمع توائم، جفت (زن و شوهر)، دو چیز همراه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توتل
تصویر توتل
پایدار بودن، تلو تلو خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توته
تصویر توته
پارس تازی گشته توته زگیل گوشت زاید پلک چشم جوش پلک تراخم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توتی
تصویر توتی
طوطی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمتم
تصویر تمتم
پرچم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکتم
تصویر تکتم
نام چاه زمزم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعتم
تصویر تعتم
درنگیدن درنگی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترتم
تصویر ترتم
نخ به انگشت بستن برای یاد آوری
فرهنگ لغت هوشیار
بایستگی در بایی بایسته بودن در پای شدن لازم شدن، چیزی را بر خود واجب کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بوتم
تصویر بوتم
ترکی بچه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحتم
تصویر تحتم
((تَ حَ تُّ))
لازم گشتن، چیزی را بر خود واجب کردن، شادمانی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از توام
تصویر توام
همراه
فرهنگ واژه فارسی سره