معنی تواکل - جستجوی لغت در جدول جو

تواکل: تن دردهی

تصویری از تواکل — تصویر تواکل

فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تشاکل — تصویر تشاکل

همشکل شدن

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از تواصل — تصویر تواصل

پیوستگی کردن

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از توابل — تصویر توابل

دیگ افراز

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از تشاکل — تصویر تشاکل

هم شکل شدن مانند هم شدن

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از توابل — تصویر توابل

ادویه ها، گیاهانی که برای خوش طعم، خوش مزه یا خوش بو کردن غذا به کار می روند، در پزشکی دواها

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از تشاکل — تصویر تشاکل

((تَ کُ))

مانند هم شدن

فرهنگ فارسی معین

تصویری از تواصل — تصویر تواصل

((تَ صُ))

به یکدیگر رسیدن، به هم پیوستن، به هم پیوستگی، جمع تواصلات

فرهنگ فارسی معین

تصویری از توابل — تصویر توابل

((تَ بِ))

جمع تابل، ادویه هایی که در غذا می ریزند، مانند، فلفل، زیره

فرهنگ فارسی معین

تصویری از تواصل — تصویر تواصل

پیوستگی کردن

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از مواکل — تصویر مواکل

هم کاسه، هم غذا

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از توکل — تصویر توکل

امید

فرهنگ واژه فارسی سره

تصویری از توکل — تصویر توکل

اعتماد کردن

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از تاکل — تصویر تاکل

خوردگی، درخشندگی

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از توکل — تصویر توکل

کار خود را به خدا واگذاشتن و به امید خدا بودن

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از توکل — تصویر توکل

((تَ وَ کُّ))

به دیگری اعتماد کردن، کار خود را به خدا واگذاشتن، واگذاشتن کار به وکیل

فرهنگ فارسی معین