معنی مواکل - فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با مواکل
مواکل
- مواکل
- رجل مواکل، مرد عاجز که کار خود را به دیگری سپارد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
مشاکل
- مشاکل
- مانند، مشابه، هم شکل
در علم عروض از بحور شعر بر وزن فاعلاتن مفاعیلن مفاعیلن
فرهنگ فارسی عمید
مواکله
- مواکله
- مواکله در فارسی: همخوراکی باهم غذا خوردن هم خوراک گشتن، همخوراکی. همکاسگی همخواری همخوانی
فرهنگ لغت هوشیار
مواکب
- مواکب
- جمع موکب، اسواران گروهان سوار جمع موکب: گروههایی که همراه پادشاه یا امیر هستند
فرهنگ لغت هوشیار