جدول جو
جدول جو

معنی توأده - جستجوی لغت در جدول جو

توأده(تُ ءَ دَ)
تؤده
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دوازده
تصویر دوازده
عدد اصلی بعد از یازده، ده به علاوۀ دو، ۱۲
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مواعده
تصویر مواعده
به هم وعده دادن، به یکدیگر وعده کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گوارده
تصویر گوارده
هضم شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خوانده
تصویر خوانده
قرائت شده، مقابل خواهان، در علم حقوق طرف دعوی، مدعی علیه، دعوت شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از توفنده
تصویر توفنده
غرنده، ویژگی آنچه یا آنکه بانگ مهیب برآورد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از توانچه
تصویر توانچه
تپانچه، سلاح گرم کوچک دستی، سیلی، لطمه، تس، چپله، طپانچه، لطم، چپّات، لطام
فرهنگ فارسی عمید
(خوا/ خا دَ / دِ)
پذیرفته شده، چنانکه در خواهرخوانده و برادرخوانده می آید، اسم مفعول از خواندن. رجوع به معانی خواندن شود، مدعی علیه در اصطلاح دادگستری. (از لغات فرهنگستان)
لغت نامه دهخدا
(حَ ءَ بَ)
دلو بزرگ. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، شیردوشۀ کلان. (منتهی الارب) (آنندراج). شیردوش کلان. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(وَ دَ / دِ)
تابنده. رجوع به تابنده شود
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
از تاویدن، مبدل تابیدن. تابیده. رجوع به تاویدن و تابیدن و تابیده شود
لغت نامه دهخدا
(تَ دَ)
بلغت بربر، پیش بند قفل سازان و چلنگران را گویند. (دزی ج 1 ص 140)
لغت نامه دهخدا
(تَ ءَ مَ)
مؤنث توأم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و یقال: توأم للذکر و توأمه للانثی. ج، توأمات. (منتهی الارب) ، نوعی از مرکبهای زنان که سایه ندارد. ج، توأمات. (منتهی الارب) (از تاج العروس). یک نوع محفۀروبازی جهت نشستن زن مانند پالکی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خوا / خا دَ)
دهی از بخش حومه شهرستان نائین در بیست ودوهزارگزی نائین. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(تُ ءَ بَ)
از ’ؤب’، تؤبه. (اقرب الموارد). عار و ننگ و فضیحت و رسوائی و هر چیز که از آن شرم داشته می شود. (ناظم الاطباء). خواری و رسوائی. عار. حیاء. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ ءَ)
از ’ؤد’، آهستگی و درنگی. تؤده (ت ء د / ت ء د) مثله. (منتهی الارب) (ازناظم الاطباء). رزانت و تأنی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تُءْ دَ)
توأد. رجوع به همین کلمه شود
لغت نامه دهخدا
(تُءْ دَ)
تؤده. (منتهی الارب). رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
(تُ ءَ دَ)
از ’ؤد’، آهستگی و درنگی. تؤده. (منتهی الارب). رجوع به تواد شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از هوازده
تصویر هوازده
سرماخورده زکام شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توزنده
تصویر توزنده
جستجو کننده جوینده، حاصل کننده اندوزنده، ادا کننده گزارنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تپانده
تصویر تپانده
فرو برده، داخل شده
فرهنگ لغت هوشیار
موارده و مواردت در فارسی: هم آبشخوری، همزبانی هم سخنی باهم بیک آبشخور وارد شدن، ورود (بابشخور)، همزبانی همسخنی: . .} و آن اطناب و مبالغت مقرون بلطافت مواردت از داستان شیر و گاو آغاز افتاده است که اصل آنست ) (کلیله. مصحح مینوی. 26- 2 5)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مواعده
تصویر مواعده
مواعده و مواعدت در فارسی: نیوندیدن نوید دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متوارده
تصویر متوارده
مونث متوارد جمع متواردات
فرهنگ لغت هوشیار
عدد اصلی بین یازده و سیزده ده بعلاوه دو اثنا عشر. یا دوازده امام علی ابن ابیطالب و یازده فرزند او که شیعیان اثنی عشری بامامت آنها قایلند. یا دوازده جوسق دوازده برج فلکی دوازده کوشک. یا دوازده مقام دوازده پرده سرود: راست، صفاهان، بوسلیک، عشاق، زیر بزرگ، زبر کوچک، حجاز، عراق، زنگله، حسینی، رهاوی، نوا. (بعضی بجای صفاهان شباب نوشته اند)، یا دوازده میل دوازده برج فلکی
فرهنگ لغت هوشیار
قرائت شده مطالعه شده، دعوت شده بمهمانی، احضار شده فرا خوانده، مدعی علیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکانده
تصویر تکانده
حرکت داده جنبانده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توانچه
تصویر توانچه
سیلی لطمه، کوهه موجه دریا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توانچه
تصویر توانچه
((تَ چِ))
سیلی که به صورت می زنند، آسیب، نوعی اسلحه گرم، تپانچه، طپانچه، تبنجه، تس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خوانده
تصویر خوانده
((خا دِ))
قرائت شده، دعوت شده، احضار شده، فراخوانده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دوازده
تصویر دوازده
((دَ دَ))
عدد اصلی میان یازده و سیزده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مواعده
تصویر مواعده
((مُ عَ دَ))
به یکدیگر وعده دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از توزنده
تصویر توزنده
((زَ دِ))
جستجو کننده، ادا کننده، گزارنده، اندوزنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خوانده
تصویر خوانده
مدعی علیه
فرهنگ واژه فارسی سره