جدول جو
جدول جو

معنی توابل - جستجوی لغت در جدول جو

توابل
دیگ افراز
تصویری از توابل
تصویر توابل
فرهنگ لغت هوشیار
توابل
ادویه ها، گیاهانی که برای خوش طعم، خوش مزه یا خوش بو کردن غذا به کار می روند، در پزشکی دواها
تصویری از توابل
تصویر توابل
فرهنگ فارسی عمید
توابل
((تَ بِ))
جمع تابل، ادویه هایی که در غذا می ریزند، مانند، فلفل، زیره
تصویری از توابل
تصویر توابل
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تقابل
تصویر تقابل
برهم کنش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اوابل
تصویر اوابل
جمع ابل، اشتران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترابل
تصویر ترابل
دزد شدن، بی سردار و حاکم کارزار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقابل
تصویر تقابل
با یکدیگر هم روی شدن
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته توپال (فلز) سونش ریزه ها که از چکش زدن یاسوهان کردن توپال فرو می ریزد کف ریزه های مس و آهن تفته که بر اثر کوبیدن و چکش زدن ریزد سوتش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تواکل
تصویر تواکل
تن دردهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تواصل
تصویر تواصل
پیوستگی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توابه
تصویر توابه
رسوائی و عار و حیاء
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توابع
تصویر توابع
جمع تابه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقابل
تصویر تقابل
رو به رو شدن، برابر شدن، رو به روی هم واقع شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از توابع
تصویر توابع
پیرو، پیروی کننده، در علوم ادبی در دستور زبان فارسی، کلمات مهمل و بی معنی که دنبال بعضی از کلمات گفته و نوشته می شود مانند «پخت» در رخت وپخت و «پاخت» در ساخت و پاخت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قوابل
تصویر قوابل
جمع واژۀ قابله، زنی که هنگام زاییدن زن آبستن بچۀ او را می گیرد، ماما، دایه، قابل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قوابل
تصویر قوابل
جمع قابله، مانافان ماماها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توبال
تصویر توبال
ریزه هایی از مس و آهن تفته که بر اثر کوبیدن و چکش زدن بریزد، توپال
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تواصل
تصویر تواصل
((تَ صُ))
به یکدیگر رسیدن، به هم پیوستن، به هم پیوستگی، جمع تواصلات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از توابع
تصویر توابع
((تَ بِ))
جمع تابع، چاکران، پس روان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تقابل
تصویر تقابل
((تَ بُ))
برابر شدن، رو به روی هم واقع شدن
فرهنگ فارسی معین
ریزه هایی که از مس یا آهن تفته هنگام کوبیدن و چکش زدن آن می ریزد، براده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تواصل
تصویر تواصل
پیوستگی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از توبل
تصویر توبل
پارسی تازی گشته توبال دیگ افزار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تواب
تصویر تواب
توبه پذیرنده
فرهنگ لغت هوشیار
داروی خوشبو که در غذا بریزند میز ناهارخوری، صفحه، لوح میز ناهارخوری، صفحه، لوح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وابل
تصویر وابل
ویژگی باران تند و شدید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تابل
تصویر تابل
ادویه، گیاهانی که برای خوش طعم، خوش مزه یا خوش بو کردن غذا به کار می روند، در پزشکی دوا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تواب
تصویر تواب
بازگشت کننده از گناه، توبه کننده، بخشایندۀ گناه، ارزانی دارندۀ توبه، توبه پذیرنده، از صفات باری تعالی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وابل
تصویر وابل
باران تند و شدید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تابل
تصویر تابل
((بِ))
چیزهایی که برای خوشبو کردن غذا به کار برند، جمع توابل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تواب
تصویر تواب
((تَ وّ))
توبه پذیرنده، از صفات خداوند، توبه کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وابل
تصویر وابل
((بِ))
باران تند و شدید
فرهنگ فارسی معین