- تهیج
- به هیجان آمدن
معنی تهیج - جستجوی لغت در جدول جو
- تهیج
- به هیجان آمدن، برانگیخته شدن، جنبیدن
- تهیج ((تَ هَ یُّ))
- برانگیخته شدن، به هیجان آمدن، برانگیختگی، هیجان، جمع تهیجات
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آمایش، بسیجیدن
شادمان، خوب، نیکو
سست نرم و نازک
برانگیختن، حرکت دادن
نظم و ترتیب، آماده ساختن، تدارک و بسیج و آمادگی
آماده بودن ساخته شدن ساخته و آماده شدن برای کاری
کسی که باو تهمت زده شده
باد تند، شدید الاعصاب
بریده آوازی
شمردن حروف به اسمهای آنان، هجا کردن، املا نمودن
متورم شدن، ورم احساس کردن
با هم برجستن به کارزار
ترسیدن، شکوه داشتن
جنبش نمودن شتر بچه و جان یافتن
سراییدن
تاجدار، امام تاجدار
شاد و مسرور شدن زیبا گردانیدن، نیکو گردانیدن زیبا گردانیدن، نیکو گردانیدن
هیجان آور، برانگیزنده
مهیا کردن، آماده ساختن
شادمان، خوش حال، خوب، نیکو
تریز، دامن لباس، دامن قبا، گوشۀ دامن قبا
به هیجان آوردن، برانگیختن، به جنبش درآوردن
با هم برجستن به کارزار، با هم به کارزار برخاستن
حروف کلمه را از هم جدا کردن و به اسم خواندن با حرکت و صدای آن، هجی کردن، نکوهش کردن، هجو کردن
هیجان آور