معنی تریج - فرهنگ فارسی معین
معنی تریج
- تریج((تِ))
- لبه پایین جامه و قبا، تریز، تیریز
تصویر تریج
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با تریج
تریج
- تریج
- تریز. تیریز: به تریج قبای کسی بر خوردن، بصورت استهزاء،کمترین بی حرمتی شدن به کسی که حرمتی ندارد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). و رجوع به تریز و تیریز شود
لغت نامه دهخدا
تریج
- تریج
- ریح تریج، باد تند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). باد شدید. (از المنجد) ، رجل تریج، مرد سخت اعصاب. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). شدیدالاعصاب. (اقرب الموارد) (المنجد)
لغت نامه دهخدا
تحریج
- تحریج
- سوگند مندی، سوگند بسیار بر زبان راندن، در فشار گذاشتن
فرهنگ لغت هوشیار