- تهطل(تَ زَوْ وی)
هطل. (اقرب الموارد) ، شفا یافتن از بیماری. (ناظم الاطباء). رجوع به تهطلؤ و هطل شود، حیله و فریب کردن دزد. (ناظم الاطباء). رجوع به تهطلس شود
معنی تهطل - جستجوی لغت در جدول جو
- تهطل
شفا یافتن از بیماری
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(تَ)
لغت نامه دهخدا
غار و مغارۀ کوه را گویند. (برهان) (از انجمن آرا) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). غار. (فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ رشیدی) ، سرداب. (ناظم الاطباء)
(تَ)
لغت نامه دهخدا
فروهشته شدن. (زوزنی). فروهشته شدن پوست خصیه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد) ، سست گردیدن لب، فروافتادن شاخهای درخت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به تهدیل شود
(تَ زَ رَ)
لغت نامه دهخدا
هطل. هطلان. (منتهی الارب) : هطل المطر هطلاً. وهطلاناً و تهطالاً. (از ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). باریدن باران و اشک. (آنندراج). رجوع به هطل شود
(تَ زَیْ یُ)
لغت نامه دهخدا
گشاده روی شدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). درخشیدن روی از شادی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، درخشان شدن میغ به برق. (تاج المصادر بیهقی). درخشیدن ابر و برق. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تلالؤ ابر. (از اقرب الموارد) ، ریزان شدن اشک و آب. (زوزنی). روان شدن اشک. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
(تَ کُ)
لغت نامه دهخدا
چشم زخم رسانیدن خواستن بر مال کسی، ترسانیدن شتر را بدانچه خود را در صورت گرگ نمائی به وی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، به شگفت آوردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، هائل شدن مرد. (از اقرب الموارد). رجوع به هائل شود
(تَ سَبْ بُ)
لغت نامه دهخدا
ریهیده شدن. (تاج المصادر بیهقی). ریخته و فرودریده شدن خاک و ریگ و جز آن و روان شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
(بَ)
لغت نامه دهخدا
برگردیدن رنگ و مزۀ آب. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). فاسد شدن و برگشتن بوی آب. (از اقرب الموارد)
(بَ / بِ رَ)
لغت نامه دهخدا
بی زیور شدن. (تاج المصادر بیهقی). بی پیرایه ماندن زن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) ، بیکار شدن. (تاج المصادر بیهقی). بیکار ماندن. (غیاث اللغات) (آنندراج). بیکار بودن مرد و جز آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بیکاری. (نصاب)
(اِ)
لغت نامه دهخدا
شجاع و دلیر گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تشجع. (اقرب الموارد) ، بطالت دوست شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، تداول باطل: تبطلوا بینهم، ای تداولوا الباطل، یعنی گرفتند باطل را نوبت بنوبت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
(تَ زْ)
لغت نامه دهخدا
حیله و فریب کردن دزد در طلب، افاقه یافتن و به شدن از بیماری. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
نم نم باران، اشک ریزان باران سست پیوسته، باران پیاپی که دارای قطرات بزرگ متفرق باشد، اشک پیاپی، باران هطل باریدن آسمان، اشک راندن چشم. (باران) پیوسته ومداوم. توضیح لامعی دربیت ذیل بصورت هطل آورده: (جایی همی بینم خراب اندرمیان اوسحاب آتش زده کاه کراب ازقوت برق وهطل)، (ابر) که پیوسته بارد
بیکارگی، ازکارافتادگی، توقف، وقفه، بیکار شدن، بی کارماندن