جدول جو
جدول جو

معنی تهذیب - جستجوی لغت در جدول جو

تهذیب
پاکیزه کردن، خالص کردن، اصلاح کردن شعر یا نثر از عیب و نقص، پاکیزه کردن اخلاق
تصویری از تهذیب
تصویر تهذیب
فرهنگ فارسی عمید
تهذیب
پاکیدن پالیدن، درستیدن درست گشتن، تیزی دررفتار درگفتار پاک کردن پیراستن پیرایش، درست کردن، تیز رفتن شتافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تهذیب((تَ))
پاکیزه کردن، پاک داشتن
تصویری از تهذیب
تصویر تهذیب
فرهنگ فارسی معین
تهذیب
اصلاح، پاکی، پاکیزه سازی، پالایش، تربیت، تزکیه، تصفیه، مهذب سازی، پیراستگی، مهذب ساختن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تهریب
تصویر تهریب
گریزانیدن، فراری دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تهذب
تصویر تهذب
پاکیزه شدن از عیب و نقص
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تشذیب
تصویر تشذیب
پیراستن، برش دادن، تراش دادن، بریدن و کم کردن زیادتی و ناهمواری چیزی برای خوش نما گردانیدن آن، مثل بریدن شاخه های زائد درخت یا زدن موی سر، دباغت کردن پوست حیوانات
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تکذیب
تصویر تکذیب
مطلبی را دروغ دانستن و انکار کردن، کسی را دروغ گو ساختن، نسبت دروغ گویی به کسی دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تعذیب
تصویر تعذیب
عذاب کردن، شکنجه کردن، کسی را آزار رساندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تذهیب
تصویر تذهیب
زراندود کردن، طلاکاری، تزیین و نقش و نگار دادن اوراق کتاب های خطی با آب زر و لاجورد
فرهنگ فارسی عمید
(تَ)
ترسیدن. (تاج المصادر بیهقی). همدیگر ترسیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، ترسانیدن. (از اقرب الموارد) : تهیبنی زید، ای اخافنی. (اقرب الموارد) ، شکوه داشتن. (زوزنی از یادداشت بخط مرحوم دهخدا) (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(اِ لَ)
زراندود کردن. (تاج المصادربیهقی) (دهار) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد) (غیاث اللغات) : تذهیب و تزویق آن بجایی رسانید که صنعت صناع رصافه به اضافت تصنع و تنوق نقاشان آن روزگار در مقابلۀ آن ناچیز شد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 421)
لغت نامه دهخدا
(اِ هَِ)
باز کردن پوست درخت، راندن و دفع کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، درخت پیراستن. (زوزنی). خشاوه کردن درخت را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، پراکنده کردن شتران را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تفریق و تمزیق مال. (از اقرب الموارد) ، کار و تراش اول درتیر قمار. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
با هیبت گردانیدن. (تاج المصادر بیهقی). مهیب گردانیدن چیزی را نزد کسی. یقال: هیبت الشی ٔ الیه، ای جعلته مهیباً عنده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بَ غَ لَ)
عذاب دادن. (تاج المصادر بیهقی) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). در شکنجه کشیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). به رنج افکندن. (از اقرب الموارد). شکنجه کردن. (آنندراج). شکنجه و عذاب و عقوبت و آزار. (ناظم الاطباء) : طوطی را به چه تهمت چنین تعذیب و تشدید فرمودی. (سندبادنامه ص 99). هرکه به تأدیب دنیا، راه صواب نگیرد به تعذیب عقبی گرفتار آید. (گلستان). بعضی از ودایع او پیش یکی از تجار ظاهر شد و او رابدین سبب به انواع تعذیب و تسبیب فراگرفتند. (ترجمه تاریخ یمینی چ اول تهران ص 360) ، بازداشتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بازداشتن از چیزی، حبس کردن چیزی، علاقه قرار دادن تازیانه را. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ زَیْ یُ)
موی دنبال اسب برکندن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). موی برکندن، دشنام دادن و هجو کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ زَ جُ)
بگریزانیدن. (تاج المصادر بیهقی) (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : غرض... از نصیحت در تهریب و تضریب چند رای آن بود که از هجوم لشکر سلطان و تکلیف کلمه ایمان می ترسید. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 418)
لغت نامه دهخدا
(تَ زَ جُ)
جامه را هدب کردن. (تاج المصادر بیهقی). جامه را ریشه کردن. (زوزنی). ریشه قراردادن جامه را. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ زَخْ خُ)
نیک دریدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
نیک انکار کردن امری را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). انکار و جحد کردن در امری، یقال: کذب بآیات ربه . (از اقرب الموارد) ، به دروغ داشتن. (زوزنی) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). دروغگوی گردانیدن کسی را و گفتن او را که دروغ گفتی، بازایستادن، رفتن شیر ناقه، برگردانیدن از کسی، یک دو تک رفتن وحشی و ایستادن تا ببیند آنچه پس اوست. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، گشنی کردن ناقه و دم برداشتن آن، بددلی کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، درنگی کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تهیب
تصویر تهیب
ترسیدن، شکوه داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهذب
تصویر تهذب
پاکیزه شدن، آراسته شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهریب
تصویر تهریب
فرار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهلیب
تصویر تهلیب
موی بر کندن، نکوهیدن، دشنام گویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهبیب
تصویر تهبیب
درانیدن جامه نیک دریدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکذیب
تصویر تکذیب
انکار و جحد کردن در امری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعذیب
تصویر تعذیب
عذاب دادن
فرهنگ لغت هوشیار
زرکاری زرنگاری -1 زر گرفتن زر اندود کردن، زر کاری طلا کاری،جمع تذهیبات. زراندود کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکذیب
تصویر تکذیب
((تَ))
دروغ شمردن، منکر شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تذهیب
تصویر تذهیب
((تَ))
زر گرفتن، زراندود کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تعذیب
تصویر تعذیب
((تَ))
عذاب کردن
فرهنگ فارسی معین
انکار، رد
متضاد: تایید، تصدیق، انکار کرن، دروغ شمردن
متضاد: تایید کردن، تصدیق کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
آزار، اذیت، ایذاء، شکنجه، عذاب
فرهنگ واژه مترادف متضاد
زراندود، طلاپوشی، طلاکاری، مذهب، تمویه، مطلاپوشی، زراندود کردن، طلاکاری کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تمدّن
دیکشنری اردو به فارسی