جدول جو
جدول جو

معنی تهجع - جستجوی لغت در جدول جو

تهجع
(تَ)
به خواب رفتن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تهجع
(تَ جَ)
طریق تهجع، راه گشاده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تفجع
تصویر تفجع
دردمند شدن، دردمندی از سختی و بلا و اندوه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تهوع
تصویر تهوع
احساس به هم خوردن دل و انقلاب معده، قی کردن، استفراغ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تهجی
تصویر تهجی
حروف کلمه را از هم جدا کردن و به اسم خواندن با حرکت و صدای آن، هجی کردن، نکوهش کردن، هجو کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تهجد
تصویر تهجد
شب زنده داری، بیدار ماندن در شب برای نماز و عبادت، کنایه از نماز شب، خوابیدن در شب، بیدار شدن در شب. در معنای ۱ و ۲ از اضداد است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از توجع
تصویر توجع
دردمند شدن، دردناک شدن، از درد نالیدن، شکوه از درد کردن، برای کسی اندوه خوردن و اظهار همدردی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مهجع
تصویر مهجع
خوابگاه، جای خوابیدن، اتاق خواب، تخت خواب، رخت خواب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تهجد
تصویر تهجد
خفتن شب، بیدار بودن بشب، برای نماز بیدار شدن، نماز نافله خواندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهوع
تصویر تهوع
قی کردن، دل بهم خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهجر
تصویر تهجر
دور گشتگی فرا پروازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهجی
تصویر تهجی
شمردن حروف به اسمهای آنان، هجا کردن، املا نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توجع
تصویر توجع
دردمند و رنجور گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
دردمندی، اندوه زدگی، درد یافتن، دردمند شدن از سختی و بلا و اندوه، دردمندی، جمع تفجعات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تضجع
تصویر تضجع
در کاری تقصیر کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مهجع
تصویر مهجع
خوابگاه گول فر ناس (غافل) گرسنگی نشان، به خواب رونده خوابگاه: (ناگاه مهتر پریان که زیر آن درخت نشستنگاه داشت و هر شب آن جایگاه مجمع پریان و مهجع ایشان بودی بیامد و بر جای خود بنشست. { غافل، احمق گول. آنکه گرسنگی را تسکین دهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشجع
تصویر تشجع
دلیر نمایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مهجع
تصویر مهجع
((مَ جَ))
خوابگاه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مهجع
تصویر مهجع
((مُ جِ))
آن که گرسنگی را تسکین دهد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مهجع
تصویر مهجع
((مِ جَ))
غافل، احمق، گول
فرهنگ فارسی معین
تصویری از توجع
تصویر توجع
((تَ وَ جُُ))
دردناک شدن، از درد نالیدن، با کسی اظهار همدردی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تهجد
تصویر تهجد
خوابیدن در شب، بیدار شدن در شب، شب زنده داری، نماز شب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تهوع
تصویر تهوع
((تَ هَ وُّ))
به هم خوردن دل، بالا آوردن غذا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تفجع
تصویر تفجع
((تَ فَ جّ))
دردمند شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تنجع
تصویر تنجع
((تَ نَ جُّ))
به دنبال آب و علف رفتن، به نزد کسی به نیت نیکی یافتن رفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تهوع
تصویر تهوع
Queasiness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تهوع
تصویر تهوع
nausée
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از تهوع
تصویر تهوع
тошнота
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تهوع
تصویر تهوع
Übelkeit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تهوع
تصویر تهوع
нудота
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تهوع
تصویر تهوع
nudności
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تهوع
تصویر تهوع
恶心
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از تهوع
تصویر تهوع
náusea
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از تهوع
تصویر تهوع
nausea
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از تهوع
تصویر تهوع
náusea
دیکشنری فارسی به اسپانیایی