جدول جو
جدول جو

معنی تنگس - جستجوی لغت در جدول جو

تنگس
ارزن، گیاهی از تیرۀ گندمیان با بوتۀ کوچک، ساقه های کوتاه و نازک و دانه های ریز که بیشتر خوراک پرندگان است و گاهی از آرد آن نان می پزند، الم، دخن
تصویری از تنگس
تصویر تنگس
فرهنگ فارسی عمید
تنگس
(تَ گَ / گِ)
بمعنی تنگز است که درخت پرخار باشد و گلش به کاسنی ماند. (برهان) (آنندراج). تنگز. (ناظم الاطباء). نام درختی است که خارهای تیز بسیار داشته باشد و رنگ گل آن به رنگ گل کاسنی است و آتش هیزمش به غایت تند و تیز بود. (از فرهنگ جهانگیری). ارژن. (فرهنگ فارسی معین). به فتح اول و سوم، در کردستان به درخت ارژن اطلاق شود. (ثابتی از حاشیۀ برهان چ معین). رجوع به تنگز و ارژن شود
لغت نامه دهخدا
تنگس
ارزن
تصویری از تنگس
تصویر تنگس
فرهنگ لغت هوشیار
تنگس
از انواع گیاهان
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تنیس
تصویر تنیس
ورزشی دونفره یا چهارنفره که با راکت و توپی کوچک در زمینی تقریباً به عرض ۸ متر و طول ۲۴ متر با پرده ای توری در وسط آن انجام می شود. این بازی نخستین بار در سال ۱۸۷۳ میلادی متداول شد
تنیس روی میز: در ورزش ورزشی دونفره یا چهارنفره با توپ و راکت مخصوص روی میزی به ابعاد ۷۴/۲ × ۵۲/۱ متر که به وسیلۀ توری به دو قسمت مساوی تقسیم شده است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تنفس
تصویر تنفس
نفس کشیدن، دم زدن، جذب اکسیژن و دفع دی اکسیدکربن به وسیلۀ ریه
تنفس مصنوعی: در پزشکی حرکاتی که با دست یا به وسیلۀ اسباب به ریه های کسی که در اثر غرق شدن یا عارضۀ دیگری نفسش قطع شده باشد داده می شود تا هوا به ریه های او وارد شود و شروع به تنفس طبیعی بکند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تنجس
تصویر تنجس
نجس شدن، پلید شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تنگی
تصویر تنگی
کوچک تر از اندازۀ مورد نظر بودن مثلاً تنگی لباس، باریکی و کم پهنا بودن، کم بودن فضا یا گنجایش، کنایه از دشواری، کنایه از کمیابی، کنایه از کم بودن زمان، نزدیکی
تنگی نفس: در پزشکی درد سینه که انسان به سختی نفس بکشد، ضیق النفس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تنگه
تصویر تنگه
شعبه ای از دریا بین دو خشکی که دو دریا را به هم مربوط می سازد، بغاز، باب
مقداری از زر و سیم، قطعۀ کوچک طلا یا نقره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تندس
تصویر تندس
تندیس، مجسمه، پیکر، کالبد، تمثال، تصویر
فرهنگ فارسی عمید
(تَ گَ)
نام جایی است که بلور آبی از آنجا آورند و بلور آبی نوعی از بلور است در غایت لطافت و نهایت شهرت. (برهان) (آنندراج). جایی که بلورهای خوب از آنجا آورند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تنفس
تصویر تنفس
نفس زدن، دم بر زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنطس
تصویر تنطس
نیک زدودن نیک پاکاندن، باریک بینی، انیشگی (جاسوسی)
فرهنگ لغت هوشیار
درختی ازتیره عنابها که خواص عمومی و دارویی تیره خود را دارد و چهار فراخ و از این گیاه تاکنون در جنگلهای شمالی ایران شناخته شده است. گونه های مختلف این گیاه در جنگلهای شمال و خراسان و استپ های اطراف تهران نیز میروید. میوه گیاه مذکور در تداوی بعنوان مسهل مصرف میشود ارجنگ شال چس شغال چس قره میخ قره زله گیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تندس
تصویر تندس
صورت تصویر تمثال، مجسمه، پیکر جثه، کالبد قالب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنگه
تصویر تنگه
شعبه ای از دریا بین دو خشکی که دو دریا را بهم متصل میسازد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنگی
تصویر تنگی
کم عرضی، کم پهنائی
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی بازی که در سالن یا در هوای آزاد بوسیله 2 یا 4 نفر در زمینی مسطح یا چمن انجام میگیرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنجس
تصویر تنجس
پلید شدن، ناپاک شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنگه
تصویر تنگه
((تَ گِ))
شاخه ای از دریا واقع بین دو خشکی که دو دریا را به هم می پیوندد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تنفس
تصویر تنفس
((تَ نَ فُّ))
نفس کشیدن، تفرج کردن، استراحت و تعطیل بین ساعت های درس و کار مجلس، انجمن یا دادگاه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تنیس
تصویر تنیس
((تِ))
نوعی ورزش که دو یا چهار نفر به وسیله راکت و توپ کوچک در محوطه ای با ابعاد مشخص که با یک پرده توری کوتاه به دو قسمت تقسیم شده است بازی می کنند
تنیس روی میز: پینگ پنگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تنگه
تصویر تنگه
((تَ یا تِ گَ))
مقداری از زر و سیم، قطعه ای کوچک از طلا و نقره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تنگی
تصویر تنگی
((تَ))
کم عرضی، کم پهنایی، سختی، رنج، قحطی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تنجس
تصویر تنجس
((تَ نَ جُّ))
نجس شدن، پلید گشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تندس
تصویر تندس
((تَ دِ))
صورت، تصویر، مجسمه، تندیس، تندسه، تندیسه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تنفس
تصویر تنفس
دم و بازدم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تنگی
تصویر تنگی
Constriction, Narrowness, Tightness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تنفس
تصویر تنفس
Breathiness, Respiration
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تنگی
تصویر تنگی
сужение , узкость , теснота
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تنفس
تصویر تنفس
дыхание , дыхание
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تنفس
تصویر تنفس
Atmung, (DE) Atmung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تنگی
تصویر تنگی
Verengung, Enge
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تنگی
تصویر تنگی
звуження , вузькість , тіснота
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تنفس
تصویر تنفس
дихання , дихання
دیکشنری فارسی به اوکراینی