جدول جو
جدول جو

معنی تندس

تندس
تندیس، مجسمه، پیکر، کالبد، تمثال، تصویر
تصویری از تندس
تصویر تندس
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با تندس

تندس

تندس
بر زمین افتادن و دست بر دهان نهادن، یقال: ندس به الارض فتندس، ای وقع فوضع یده علی فمه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) ، پرسیدن خبر از جایی که ترا ندانند. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و عباره الاساس: فلان یتندس عن الاخبار و یتحدس عنها، یتبحث عنها لیعلم منها ما هو خفی علی غیره. (اقرب الموارد) ، از اطراف و جوانب جاری شدن آب چاه. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

تندس

تندس
بمعنی تن مانند است، چه دس بمعنی شبیه و نظیر و مانند باشد... و بکسر ثالث مخفف تندیس است که آن هم تن مانند باشد، چه دیس بمعنی شبیه و نظیر و مانند بود. (برهان). تمثال باشد و معنی ترکیبی آن تن مانند است. (فرهنگ جهانگیری). تندسه. تندیس. تندیسه. تمثال و پیکر چیزی و معنی ترکیبی، مانند تن، چه دیس و دس بمعنی مانند بود. (فرهنگ رشیدی) (از انجمن آرا) (از آنندراج). تمثال و پیکر و تصویر و تندسه و تندیس و تندیسه. (ناظم الاطباء). چیزی که به تن ماند و شبیه و نظیر و مانند تن باشد... (ناظم الاطباء). از: تن + دس (مخفف دیس). (حاشیۀ برهان چ معین). بی شک بمعنی مجسمۀ امروزین است. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
فرود کاخ یکی بوستان چو باغ بهشت
هزار گونه در او شکل و تندس و دلبر.
فرخی.
رجوع به تندسه و تندیسه و تندیس شود، تفسیر تمثال هم هست. (برهان)
لغت نامه دهخدا