جدول جو
جدول جو

معنی تنصیر - جستجوی لغت در جدول جو

تنصیر
ترسایاندن، یاری دادن نصرانی کردن مسیحی گردانیدن
تصویری از تنصیر
تصویر تنصیر
فرهنگ لغت هوشیار
تنصیر
((تَ))
کسی را مسیحی گردانیدن
تصویری از تنصیر
تصویر تنصیر
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تعصیر
تصویر تعصیر
پشخودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقصیر
تصویر تقصیر
سستی کردن، کوتاهی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنویر
تصویر تنویر
روشن کردن، روشن شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنمیر
تصویر تنمیر
تند خویی در خشم افکندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنگیر
تصویر تنگیر
دیگرگون کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنظیر
تصویر تنظیر
همانندی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنضیر
تصویر تنضیر
تازه روی گرداندن، به ناز پروردن لوس بار آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنصیف
تصویر تنصیف
دو نیم کردن چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
آرش نمایی، آرش سخن را نمودن، مو شکافی آشکار کردن معنی کلام، اسناد دادن حدیث بنخستین کسی که حدیث را گفته، جمع تنصیصات
فرهنگ لغت هوشیار
بر گماری، پایگاهاندن پایگاه دادن، سالاری دادن، فرودآوردن از واژگان دو پهلو، ستون نهادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنشیر
تصویر تنشیر
پراکندن پخش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنزیر
تصویر تنزیر
کم کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنذیر
تصویر تنذیر
بیم دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنخیر
تصویر تنخیر
سخن گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
ناشناساندن، ناشناخته کردن در دستور نام را به ناشناخته دگر کردن -1 مجهول کردن ناشناس ساختن، نکره ساختن اسم، جمع تنکیرات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنقیر
تصویر تنقیر
کند و کاو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنفیر
تصویر تنفیر
به چیرگی کسی حکم کردن بر کسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبصیر
تصویر تبصیر
بینا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنویر
تصویر تنویر
روشن کردن، درخشان کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تنزیر
تصویر تنزیر
کم کردن، کم کردن بخشش و عطا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تنصیص
تصویر تنصیص
آشکار کردن و روشن ساختن معنی کلام، اسناد دادن حدیث به کسی که حدیث از او نقل شده است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تنکیر
تصویر تنکیر
نکره ساختن اسم، مجهول و ناشناس کردن، به حالت مجهول و ناشناس در آوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تنصیف
تصویر تنصیف
نصف کردن، دونیم کردن چیزی، به نیمۀ چیزی رسیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تقصیر
تصویر تقصیر
کوتاهی کردن، در کاری کوتاهی، سستی و خطا کردن، گناه، در فقه گرفتن ناخن یا بریدن مقداری از موی سر در حج که به این طریق شخص محرم از حالت احرام خارج می شود، کوتاه کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تبصیر
تصویر تبصیر
((تَ))
بینا کردن، شناسا گردانیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تقصیر
تصویر تقصیر
((تَ))
کوتاه کردن، سستی ورزیدن، کم کاری کردن، گناه، جرم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تنویر
تصویر تنویر
((تَ))
روشن کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تنویر
تصویر تنویر
نوره کشیدن، واجبی کشیدن، واجبی، نوره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تنکیر
تصویر تنکیر
((تَ))
مجهول کردن، ناشناس ساختن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تنصیف
تصویر تنصیف
((تَ))
دو نیمه شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تنصیص
تصویر تنصیص
((تَ))
آشکار کردن معنی کلام، نسبت دادن حدیث به کسی که حدیث از او روایت شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تنزیر
تصویر تنزیر
((تَ))
کاستن، کم گردانیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تنذیر
تصویر تنذیر
((تَ))
ترسانیدن
فرهنگ فارسی معین