به دو نیم کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (دهار) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). دونیم کردن چیزی را و از هم نصف نصف کردن. (غیاث اللغات) (آنندراج). نزد محاسبان عبارت است از بیرون ساختن نیمی از عدد را... (از کشاف اصطلاحات الفنون). مناصفه و دونیمه کردن چیزی. (ناظم الاطباء) ، سرپوش (سرپوشه یا سرپوشنه) بر سر افکندن. (زوزنی) (از تاج المصادر بیهقی). خمار پوشانیدن دختر را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، دوموی گردیدن سر یا ریش. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). نیمی از موی سر یا ریش سپید شدن و نیمی دیگر سیاه ماندن. (از اقرب الموارد) ، سرخ شدن بعض غورۀ خرما و سبز ماندن بعض دیگر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)