- تنذیر
- بیم دادن
معنی تنذیر - جستجوی لغت در جدول جو
- تنذیر ((تَ))
- ترسانیدن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ترسانیدن، تنبیه
بهانه ساختن
پلیدی آلودن
روشن کردن، روشن شدن
تند خویی در خشم افکندن
دیگرگون کردن
همانندی
تازه روی گرداندن، به ناز پروردن لوس بار آوردن
ترسایاندن، یاری دادن نصرانی کردن مسیحی گردانیدن
پراکندن پخش کردن
کم کردن
سخن گفتن
ناشناساندن، ناشناخته کردن در دستور نام را به ناشناخته دگر کردن -1 مجهول کردن ناشناس ساختن، نکره ساختن اسم، جمع تنکیرات
کند و کاو
به چیرگی کسی حکم کردن بر کسی
پراکندن، باد دستی ریخت و پاش، فراخر فتاری -1 پراکندن پریشان ساختن، باد دست بودن دست بباد بودن، فراخ روی فراخ رفتاری، جمع تبذیرات
از بیخ بریدن
ضرب کردن عددی در خود
روشن کردن، درخشان کردن
کم کردن، کم کردن بخشش و عطا
زیاد و بیهوده خرج کردن، اسراف
بر حذر ساختن، ترساندن، پرهیز دادن
نکره ساختن اسم، مجهول و ناشناس کردن، به حالت مجهول و ناشناس در آوردن
عذر آوردن، بهانه ساختن، کوتاهی کردن در امری
نوره کشیدن، واجبی کشیدن، واجبی، نوره