جدول جو
جدول جو

معنی تعذیر

تعذیر
عذر آوردن، بهانه ساختن، کوتاهی کردن در امری
تصویری از تعذیر
تصویر تعذیر
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با تعذیر

تعذیر

تعذیر
ثابت نشدن کسی را عذری. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، عذر بدروغ آوردن. (زوزنی). عذر آوردن. (آنندراج) ، مبالغه کردن در عذر کسی. (از اقرب الموارد) ، دمیدن سبزه رخسار غلام. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مو بر عذار کودک برآمدن. (از آنندراج). دمیدن موی بناگوش پسر. (از اقرب الموارد) ، به عذره بیالودن. (زوزنی). آلودن چیزی را به پلیدی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). به عذره یعنی به سرگین آلودن چیزی را. (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، ناپدید کردن نشان سرای. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، مهمانی ختنه ساختن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). طعام جهت ختنه و بنای خانه پختن. (آنندراج) ، به مهمانی ختنه خواندن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (ازآنندراج) (از اقرب الموارد) ، تقصیر کردن. (زوزنی). تقصیر کردن و سستی کردن در کار. (دهار). تقصیر کردن در کار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). کوتاهی کردن در کاری بعد از کوشش. (از اقرب الموارد). تقصیر کردن. (آنندراج) ، دروش کردن چشم شتر را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). یقال: عذر عین بعیرک، ای سمه بغیر سمه بعیری لیتعارف من ابلنا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، زخم کردن گوش شتر از برای نشان. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا