جدول جو
جدول جو

معنی تندرفتار - جستجوی لغت در جدول جو

تندرفتار
آنکه با سرعت و شتاب راه برود، تندرو، تیزرفتار
تصویری از تندرفتار
تصویر تندرفتار
فرهنگ فارسی عمید
تندرفتار
(تُ رَ)
سریع و طیار. (ناظم الاطباء). تندرو. تیزتک. سریعالسیر. و رجوع به تند و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بادرفتار
تصویر بادرفتار
تندرفتار، تیزرو، اسب تندرو، براق، گام زن، بالاد، جواد، سابح، شولک، ره انجام، چهارگامه، سیس، بوز، چارگامه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تیزرفتار
تصویر تیزرفتار
تیزرو، تندرو، چابک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بدرفتار
تصویر بدرفتار
کسی که رفتار و کردارش بد باشد، بدروش
فرهنگ فارسی عمید
(کُ رَ)
کسی که رفتار سریع ندارد. کندرو:
سعدیا دعوی بی صدق به جایی نرسد
کندرفتار و به گفتار چنین سرتیزیم.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(رَ)
اسبی که مثل باد تیز رود. (آنندراج). کسی که تند و بسرعت چون باد رود یا دود:
چنین گویند کاسب بادرفتار
سقط شد زیر آن گنج گهربار.
نظامی.
گوری برخاست، براق سیرت، برق صورت، بادرفتار. (سندبادنامه ص 252).
من آن بادرفتار گردون شتاب
زبهر شما دوش کردم کباب.
سعدی (بوستان) ، تختۀ گرد میان سوراخی باشد که بر سر چوب خیمه گذارند. (برهان). کلیچۀستون خیمه را نیز بنابر مشابهت بدان بادریسه گویند. (آنندراج) (انجمن آرا) (جهانگیری) (رشیدی). آن گردۀ چوبین میان سوراخ کرده که بر ستون خیمه کنند. (شرفنامۀ منیری). کماچۀ دیرک خیمه. (ناظم الاطباء). بعربی فلکه خوانند. (رشیدی). مهچۀ خیمه. کربه. سپندوز. چناب. جاناغ. (دمزن) ، بادکش. (از آنندراج از قول برهان) ، تابی را گویند که زنان بدوک دهند. (برهان). تابی که بدوک میدهند. (ناظم الاطباء) ، بادزن. (برهان) (ناظم الاطباء) ، گردش و دوران. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
تیزرو. سریعالسیر و چابک. (ناظم الاطباء). هذرف. سریعالسیر. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :فرس ضابع، اسب تیزرفتار. (منتهی الارب) :
مرغان خدنگ تیزرفتار
برخوردن خون گشاده منقار.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(بِ رُ)
کفیل و ضامن و پذرفتار. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بَ رَ)
بدکردار. (آنندراج). آنکه رفتار و کردار بد از وی صادر می شود. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نُو رَ)
نوبه پاآمده. نوقدم. (از آنندراج). کودکی که به تازگی راه رفتن را آموخته است. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تند رفتار
تصویر تند رفتار
تندرو، آنکه با سرعت و شتاب راه برود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بدرفتار
تصویر بدرفتار
بدکردار
فرهنگ لغت هوشیار
بدروش، بدسلوک، ناسازگار، بدسر، بدعمل، بدکار، سرکش، طاغی، عاصی، عصیانگر، لگدزن
متضاد: خوش رفتار، خوش سلوک، نیک رفتار، نیک روش
فرهنگ واژه مترادف متضاد