جدول جو
جدول جو

معنی بادرفتار

بادرفتار
تندرفتار، تیزرو، اسب تندرو، براق، گام زن، بالاد، جواد، سابح، شولک، ره انجام، چهارگامه، سیس، بوز، چارگامه
تصویری از بادرفتار
تصویر بادرفتار
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با بادرفتار

بادرفتار

بادرفتار
اسبی که مثل باد تیز رود. (آنندراج). کسی که تند و بسرعت چون باد رود یا دود:
چنین گویند کاسب بادرفتار
سقط شد زیر آن گنج گهربار.
نظامی.
گوری برخاست، براق سیرت، برق صورت، بادرفتار. (سندبادنامه ص 252).
من آن بادرفتار گردون شتاب
زبهر شما دوش کردم کباب.
سعدی (بوستان) ، تختۀ گرد میان سوراخی باشد که بر سر چوب خیمه گذارند. (برهان). کلیچۀستون خیمه را نیز بنابر مشابهت بدان بادریسه گویند. (آنندراج) (انجمن آرا) (جهانگیری) (رشیدی). آن گردۀ چوبین میان سوراخ کرده که بر ستون خیمه کنند. (شرفنامۀ منیری). کماچۀ دیرک خیمه. (ناظم الاطباء). بعربی فلکه خوانند. (رشیدی). مهچۀ خیمه. کَرَبه. سپندوز. چناب. جاناغ. (دِمزن) ، بادکش. (از آنندراج از قول برهان) ، تابی را گویند که زنان بدوک دهند. (برهان). تابی که بدوک میدهند. (ناظم الاطباء) ، بادزن. (برهان) (ناظم الاطباء) ، گردش و دوران. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

بدرفتار

بدرفتار
بدکردار. (آنندراج). آنکه رفتار و کردار بد از وی صادر می شود. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

بدرفتار

بدرفتار
بدروش، بدسلوک، ناسازگار، بدسر، بدعمل، بدکار، سرکش، طاغی، عاصی، عصیانگر، لگدزن
متضاد: خوش رفتار، خوش سلوک، نیک رفتار، نیک روش
فرهنگ واژه مترادف متضاد

بدرفتاری

بدرفتاری
بدخویی کردن با مردم، بدکاری، بدکرداری، بدروشی
بدرفتاری
فرهنگ فارسی عمید