جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با تیزرفتار

تیزرفتار

تیزرفتار
تیزرو. سریعالسیر و چابک. (ناظم الاطباء). هذرف. سریعالسیر. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :فرس ضابع، اسب تیزرفتار. (منتهی الارب) :
مرغان خدنگ تیزرفتار
برخوردن خون گشاده منقار.
نظامی
لغت نامه دهخدا

تیزگفتار

تیزگفتار
بی باک و گستاخ در سخن. دلیر و جسور در گفتن مطلبی:
بدین برز بالای این پهلوان
بدین تیزگفتار و روشن روان.
فردوسی.
رجوع به تیز و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا

تندرفتار

تندرفتار
سریع و طیار. (ناظم الاطباء). تندرو. تیزتک. سریعالسیر. و رجوع به تند و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا

تیزرفتن

تیزرفتن
با شتابی عظیم رفتن. تند و بشتاب رفتن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). با شتاب رفتن. تند رفتن. انجذاب. تجلیز:
کسی کآشتی جوید و سور و بزم
نه نیکو بود تیز رفتن به رزم.
فردوسی.
نه جای درنگ و نه راه گریز
پس اندر همی رفت بهرام تیز.
فردوسی.
میروی و مژگانت خون خلق می ریزد
تیز می روی جانا ترسمت فرومانی.
حافظ (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا