پول نقد وزر و مال و دولت. (ناظم الاطباء). سرمایه و پول نقد و مال و ثروت، مال و متاع. (فرهنگ فارسی معین) ، منفعت از اراضی و مقرری از آنها، برات به خزانه برای ادای وظیفه و مواجب و جیره و جز آن. (ناظم الاطباء). برات به خزانه برای تأدیۀ حقوق و مقرریها. (فرهنگ فارسی معین). با لفظ کردن و دادن و گرفتن مستعمل است. (بهار عجم) (غیاث اللغات) (آنندراج). رجوع به سازمان صفویه ص 161 و 162 و تذکرهالملوک چ 2 و ترکیبهای این کلمه شود
پول نقد وزر و مال و دولت. (ناظم الاطباء). سرمایه و پول نقد و مال و ثروت، مال و متاع. (فرهنگ فارسی معین) ، منفعت از اراضی و مقرری از آنها، برات به خزانه برای ادای وظیفه و مواجب و جیره و جز آن. (ناظم الاطباء). برات به خزانه برای تأدیۀ حقوق و مقرریها. (فرهنگ فارسی معین). با لفظ کردن و دادن و گرفتن مستعمل است. (بهار عجم) (غیاث اللغات) (آنندراج). رجوع به سازمان صفویه ص 161 و 162 و تذکرهالملوک چ 2 و ترکیبهای این کلمه شود
پول دادن. مال دادن. برات دادن. وظیفه دادن: غیر داغ از حاصل دنیا نصیب ما نشد همچو ماهی خوش زری ما را جهان تنخواه داد. محمد قلی سلیم (از بهار عجم) (آنندراج). رجوع به تنخواه و دیگر ترکیبهای آن شود
پول دادن. مال دادن. برات دادن. وظیفه دادن: غیر داغ از حاصل دنیا نصیب ما نشد همچو ماهی خوش زری ما را جهان تنخواه داد. محمد قلی سلیم (از بهار عجم) (آنندراج). رجوع به تنخواه و دیگر ترکیبهای آن شود
به فک کسرۀ اضافه، پولی که در صندوق اداره یا موسسه ای گذارند تا در موقع لزوم به مصرف هزینه های فوری رسد. اعتبار متحرک. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به تنخواه و دیگر ترکیبهای آن شود
به فک کسرۀ اضافه، پولی که در صندوق اداره یا موسسه ای گذارند تا در موقع لزوم به مصرف هزینه های فوری رسد. اعتبار متحرک. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به تنخواه و دیگر ترکیبهای آن شود