روایی خواستن و وعده وفا کردن جستن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : به تحصیل این اموال و تنجز این اقوال معتمدان روان کرد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 293). هر دو به حضرت رسیدند و مراسم خدمت بجای آوردند و تنجز وعد و تأکید عقد نکاح مطالبت کردند. (ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 376) ، ستیهیدن به آشامیدن چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
روایی خواستن و وعده وفا کردن جستن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : به تحصیل این اموال و تنجز این اقوال معتمدان روان کرد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 293). هر دو به حضرت رسیدند و مراسم خدمت بجای آوردند و تنجز وعد و تأکید عقد نکاح مطالبت کردند. (ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 376) ، ستیهیدن به آشامیدن چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
بمعنی درهم پیچیدن و فراهم فشردن باشد. (برهان) (آنندراج) (از اوبهی) (از ناظم الاطباء) ، ازپی درآمدن و فراهم نشاندن، هر فاعل رانیز گویند، که پیچنده و فشارنده و از پی درآینده باشد. (برهان) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، و امر به این معنی هم هست یعنی در پیچ و بیفشر و از پی درآی. (برهان) (آنندراج). گویی بتنج یعنی فراهم فشار. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 55). رجوع به تنجیدن شود، بعضی گویند تنج بمعنی از پی درآمده و ترنج بمعنی فشارنده باشد. (برهان) (آنندراج)
بمعنی درهم پیچیدن و فراهم فشردن باشد. (برهان) (آنندراج) (از اوبهی) (از ناظم الاطباء) ، ازپی درآمدن و فراهم نشاندن، هر فاعل رانیز گویند، که پیچنده و فشارنده و از پی درآینده باشد. (برهان) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، و امر به این معنی هم هست یعنی در پیچ و بیفشر و از پی درآی. (برهان) (آنندراج). گویی بتنج یعنی فراهم فشار. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 55). رجوع به تنجیدن شود، بعضی گویند تنج بمعنی از پی درآمده و ترنج بمعنی فشارنده باشد. (برهان) (آنندراج)
بازکاویدن و تفتیش کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). جستجو کردن از چیزی. (از اقرب الموارد) ، بر بدی و گمراهی ورغلانیدن قوم را و فریاد خواستن از ایشان. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). فریاد خواستن. (تاج المصادر بیهقی)
بازکاویدن و تفتیش کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). جستجو کردن از چیزی. (از اقرب الموارد) ، بر بدی و گمراهی ورغلانیدن قوم را و فریاد خواستن از ایشان. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). فریاد خواستن. (تاج المصادر بیهقی)
نسبت دادن خود را بسوی غیر اصل خود، دروا کردن مرغ بازوی (بال) خود را و نشستن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط)، به خود پنهان ساختن کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط)، مهربان شدن بر کسی و دوست داشتن او. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
نسبت دادن خود را بسوی غیر اصل خود، دروا کردن مرغ بازوی (بال) خود را و نشستن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط)، به خود پنهان ساختن کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط)، مهربان شدن بر کسی و دوست داشتن او. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)