جدول جو
جدول جو

معنی تنجث - جستجوی لغت در جدول جو

تنجث
(تَ لُ)
باز کاویدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تبحث. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تنجث
بازکاوی
تصویری از تنجث
تصویر تنجث
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تنجس
تصویر تنجس
نجس شدن، پلید شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تنجح
تصویر تنجح
روایی خواستن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تنجز
تصویر تنجز
روایی خواستن، روایی کردن حاجت را خواستن، خواستار وفای به وعده شدن
فرهنگ فارسی عمید
(نَ جِ)
بازکاونده. جوینده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). آنکه تتبع در اخبار کند و استخراج کند اخبار را. (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
روایی خواستن و وعده وفا کردن جستن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : به تحصیل این اموال و تنجز این اقوال معتمدان روان کرد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 293). هر دو به حضرت رسیدند و مراسم خدمت بجای آوردند و تنجز وعد و تأکید عقد نکاح مطالبت کردند. (ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 376) ، ستیهیدن به آشامیدن چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ وُ)
ستاره شمردن از بیخوابی یا از عشق. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ وُ)
انتجاع. (منتهی الارب). به طلب آب و علف و نیکویی شدن. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : هوازن تنجعت ارضنا. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ وُ)
پلید شدن. (زوزنی) (دهار) (آنندراج). ناپاک شدن، کاری کردن که بدان از نجاست برآید. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ مُ)
بلند شدن. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، سوگندان مغلظ یاد کردن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ ءُ)
جستن زمین بلند را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ناشناسا کردن جهت چشم زخم رسانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ مُ)
روایی خواستن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : تنجح الحاجه تنجزها، ای طلب قضأها ممن وعده ایاها. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
باهم پراکنده کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
فاش شدن اسرار و ظاهر کردن آنها. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ / تِ)
بمعنی درهم پیچیدن و فراهم فشردن باشد. (برهان) (آنندراج) (از اوبهی) (از ناظم الاطباء) ، ازپی درآمدن و فراهم نشاندن، هر فاعل رانیز گویند، که پیچنده و فشارنده و از پی درآینده باشد. (برهان) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، و امر به این معنی هم هست یعنی در پیچ و بیفشر و از پی درآی. (برهان) (آنندراج). گویی بتنج یعنی فراهم فشار. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 55). رجوع به تنجیدن شود، بعضی گویند تنج بمعنی از پی درآمده و ترنج بمعنی فشارنده باشد. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
بازکاویدن و تفتیش کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). جستجو کردن از چیزی. (از اقرب الموارد) ، بر بدی و گمراهی ورغلانیدن قوم را و فریاد خواستن از ایشان. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). فریاد خواستن. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(نُ جُ / نُ)
زره. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). درع. (اقرب الموارد) (المنجد) ، غلاف دل. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (مهذب الاسما). غلاف قلب. (اقرب الموارد) (المنجد) ، سرای مرد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). خانه مرد. (اقرب الموارد). ج، انجاث
لغت نامه دهخدا
(تَ یُ)
رد کردن. (ناظم الاطباء). بناخوش ترین وجه کسی را رد کردن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ مُ)
دلداری کردن و مهربانی نمودن، یقال: تنقث المراءه، اذا استمالها و استعطفها. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، شتافتن، یقال: خرج و یتنقث. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، تعهد ضیعه. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تُ جی ی)
نوعی از مرغان. (منتهی الارب). نام مرغی. (ناظم الاطباء). ضرب من الطیر. (قاموس، از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ مَ)
نسبت دادن خود را بسوی غیر اصل خود، دروا کردن مرغ بازوی (بال) خود را و نشستن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط)، به خود پنهان ساختن کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط)، مهربان شدن بر کسی و دوست داشتن او. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ نَجْ جِ)
بازکاونده. (آنندراج) (منتهی الارب). بازکاونده و تفحص کننده. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به تنجث شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تنجه
تصویر تنجه
رد کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنجم
تصویر تنجم
ستاره شمردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نجث
تصویر نجث
باز کاویدن زره، نیام دل، سرای مرد باز کاونده جوینده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنجس
تصویر تنجس
پلید شدن، ناپاک شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنجح
تصویر تنجح
روای خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنجز
تصویر تنجز
روایی یافت روا گردانیدن روا کردن، روایی، جمع تنجزات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنقث
تصویر تنقث
دلداری و مهربانی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجنث
تصویر تجنث
خود به بزرگان بستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنجع
تصویر تنجع
((تَ نَ جُّ))
به دنبال آب و علف رفتن، به نزد کسی به نیت نیکی یافتن رفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تنجس
تصویر تنجس
((تَ نَ جُّ))
نجس شدن، پلید گشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تنجز
تصویر تنجز
((تَ نَ جُّ))
روا کردن، خواستار روا کردن حاجت شدن
فرهنگ فارسی معین
پوشش تن، لباس
فرهنگ گویش مازندرانی