جدول جو
جدول جو

معنی تنافیط - جستجوی لغت در جدول جو

تنافیط(تَ خَوْ وُ)
پوست موی برکندۀ به آتش سوخته جهت خوردن. (ناظم الاطباء). موی برکندن پوست با قراردادن آن در آتش برای خوردن. یفعل ذلک فی الجدب. (از اقرب الموارد). منتهی الارب این معنی را در تنافط آورده. رجوع به تنافط شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تجافیف
تصویر تجافیف
تجفاف ها، خفتان ها، جمع واژۀ تجفاف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترافیک
تصویر ترافیک
عبور و مرور وسایل نقلیه، حمل و نقل، انبوهی وسایل نقلیه در خیابان و جاده که در امر عبور و مرور اختلال ایجاد می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تنافی
تصویر تنافی
یکدیگر را نفی کردن، با هم تباین داشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تنافور
تصویر تنافور
گناه، بزه، گناه نابخشودنی، کسی که به واسطۀ ارتکاب گناه محکوم شده باشد
فرهنگ فارسی عمید
(تَ)
گیاهی درهم پیچیده، یقال: هذا تلافیف من عشب، ای نبات ملتف. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). نیک درپیچیدنها (غیاث اللغات). گیاهی درهم پیچیده و نیک درپیچیدنها. (آنندراج). این جمع تلفیف است. (آنندراج) (غیاث اللغات).
- تلافیف الامعاء، درپیچیدگی امعاء: تلافیف الامعاء عباره عن التفافها، یقال: فی ارض بنی فلان، تلافیف من عشب، ای نبات ملتف. (بحر الجواهر، از یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
- تلافیف مغز، انعطافها ضخیمند که بمیان هم قرار گرفته سطح مغز را پوشانیده اند و برای هریک یک قاعده یا کنارۀ ملصق یا کنار آزادی قائل شده اند. (تشریح میرزاعلی ص 791). سطح بیرونی قشر نیم کره های مغز بوسیله شیارهای بسیاری به قطعه ها وشکنج ها تقسیم شده است، شیارهای عمیق قطعات مغز را محدود می سازند و شیارهای کم عمق هر قطعه را به چند شکنج تقسیم می کنند. شکنج ها و قطعات غالباً بوسیلۀ چینی بنام چین ارتباطی با یکدیگر ارتباط دارند. ناهمواریهای مغز در اثر نمو سطح بیرونی آن است که نسبت به نمو سطح درونی جمجمه زیادتر است... (کالبدشکافی - تشریح عملی سر و گردن - تألیف دکتر کیهان صص 218). رجوع بهمین کتاب صص 218-231 شود
لغت نامه دهخدا
(حَ)
ج حنفش و حنفیش. (اقرب الموارد). رجوع به حنفش شود
لغت نامه دهخدا
(خَ)
خنافس. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
گروههای پراگنده. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
در شاهد زیر بمعنی خطوط چهره آمده است: و کان (هرمس) رجلاً آدم اللون، تام القامه، اجلح، حسن الوجه، کث اللحیه، ملیح التخاطیط. (عیون الانباء ج 1 ص 16)
لغت نامه دهخدا
(تَ فی یَ)
تنوفه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به همین کلمه شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ انفوضه. (از اقرب الموارد) (از المنجد). برگ که بر نفاض ریخته شود. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). و رجوع به نفاض شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
جمع واژۀ تجفاف. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). برگستوان و خفتان ها. (از آنندراج) : چهل مربط فیل در محاذات مجلس او بداشتندبا تجافیف مشهر. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 ص 333)
لغت نامه دهخدا
خوشبختان، لفظ عبری است که گاهی بدون ترجمه وارد شده است چنانکه در کتاب داود 17:5 و اول سموئیل 15:23 و 19:16 مذکور است و گاهی بلفظ بت ترجمه می شود. (کتاب پیدایش 31:19 و 34 و 35). و ظاهراً قصد از بت ها و خدایان صاحب خانه می باشد مثل الپلناتیس که خدای رومیان بوده و از آیه ای که در اول سموئیل 19:13 واقع است یعنی که میکائیل شاؤل را فریب داده ترافیم را در رختخواب داود گذارد معلوم می شود که ترافیم بهیئت آدم بوده است و چون غیر از بت پرستان در نزد سایرین هم یافت می شد می توان گفت که اشاره به بعضی از آلات یا مطالب نجوم فلکی می باشد. و از آیه ای که هوشیع نبی در 3:4 از صحیفۀ خود می فرماید معلوم می شود که بنی اسرائیل بطوری در حالت کفر و دریای ضلالت غرق می شوند که نه تنها عبادت خدا بلکه تمامی عبادات را فراموش می نمایند. (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
جمع واژۀ تفاح. (اقرب الموارد). و رجوع به تفاح شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
جمع واژۀ تنبل و تنبال و تنبول. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). تنابله. (اقرب الموارد). رجوع به این کلمات شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
جمع واژۀ تنبیت. (از اقرب الموارد). رجوع به تنبیت شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
جمع واژۀ تنّین. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). بمعنی اژدهاها و این جمع تنین است. (غیاث اللغات) (آنندراج). رجوع به تنین شود
لغت نامه دهخدا
(یَ)
دزی این صورت را ضبط کرده و گوید گولیوس و فریتاگ بنقل از ابن البیطار این شکل را آورده اند، و آن بصورت تانقیت (کذا) و تالغیت هم آمده. (دزی ج 1 ص 140)
لغت نامه دهخدا
(تَ خَوْ وُ)
پاره های تریزجامه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ خَوْ وُ)
موی از پوست برکنده به آتش سوختن جهت خوردن. (منتهی الارب) (آنندراج). یفعل ذلک فی الجدب. (منتهی الارب). رجوع به تنافیط شود، کفک انداختن دیگ. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). تنافط القدر، رومت بالزبد، کفک انداخت آن دیگ. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ خَوْ وُ)
یکدیگر را نیست کردن. (زوزنی). یکدیگر را راندن. (مجمل اللغه). باهم منافی گردیدن و یکدیگر را نفی کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). هم دیگر را نیست کردن. (آنندراج). تباین و تدافع: و جیران تنافوا فی المعانی، ای خالف بعضهم بعضاً فی اوصاف المحموده. (اقرب الموارد). اجتماع دو چیز در مکان واحد و زمان واحد چنانکه سیاهی و سفیدی و وجود وعدم. (از تعریفات جرجانی) : و تضاد و تنافی از مزاج طبایع اربعه برخیزد. (سندبادنامه ص 343)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
جمع واژۀ تنور. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج).
- نبات التنانیر، نان تنوری. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
- ذات التنانیر. رجوع به ذیل همین کلمه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تجافیف
تصویر تجافیف
جمع تجفاف، بر گستوان ها خفتان ها جمع تجفاف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تناشیر
تصویر تناشیر
سرمشقهای کودکان دبستانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنافور
تصویر تنافور
محکوم بسبب گناهان (در دین زرتشتی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنانیر
تصویر تنانیر
جمع تنور، تنورها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنانین
تصویر تنانین
جمع تنین، اژدهاها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترافیک
تصویر ترافیک
عبور و مرور وسائط نقلیه انگلیسی شد و آمد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جنافیر
تصویر جنافیر
جمع جنفور، کهنه گورها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنافی
تصویر تنافی
یکدیگر را نفی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنافور
تصویر تنافور
((تَ فُ))
تناپور. تناپوهر، در دین زرتشتی نام گناهی است که گناهکار مرتکب آن نمی تواند از پل چینود بگذرد، گناه نابخشودنی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ترافیک
تصویر ترافیک
((تِ))
رفت و آمد وسایل نقلیه در خیابان، شدآمد (واژه فرهنگستان)، راه بندان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تنافی
تصویر تنافی
((تَ))
با هم مخالف شدن، یکدیگر را نفی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ترافیک
تصویر ترافیک
شدامد
فرهنگ واژه فارسی سره