جدول جو
جدول جو

معنی تناعی - جستجوی لغت در جدول جو

تناعی
(تَ خَوْ وُ)
خبر کشتگان گفتن تا یکدیگر را برانگیزند بر جنگ. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : اتصل خبر هلکه بعشیرته فتناعوه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تناصی
تصویر تناصی
در جنگ و زد و خورد پیشانی یا موی پیشانی یکدیگر را گرفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تداعی
تصویر تداعی
اصل یا حالتی که افکار و اندیشه ها و عواطف و سرگذشت ها چنان به هم مربوط می شوند که یکی پس از دیگری در ذهن پدیدار می شوند، تسلسل افکار، تسلسل خواطر، یکدیگر را خواندن و گرد آمدن، به یاد آوردن
تداعی معانی: از یک معنی به معنی دیگر پی بردن، به یاد آوردن یک معنی توسط معنی دیگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تناهی
تصویر تناهی
به نهایت رسیدن، پایان یافتن، بازایستادن و بس کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تناعم
تصویر تناعم
آسان گشتن، نرم شدن، اظهار نرمی کردن، تن آسان شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صناعی
تصویر صناعی
ساختگی، چیز جعلی و مصنوعی، آمادگی و آراستگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تنافی
تصویر تنافی
یکدیگر را نفی کردن، با هم تباین داشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تناجی
تصویر تناجی
راز گفتن، با هم راز گفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تنانی
تصویر تنانی
جسمانی، مربوط به جسم
فرهنگ فارسی عمید
(اِ طَ)
پیش آمدن دشمن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (اقرب الموارد) ، جمع شدن بر کسی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). جمع شدن قوم بر کسی وبه دشمنی برخاستن با وی، لاغر شدن یا مردن شتر فلان، محاجّه کردن. (اقرب الموارد) ، چیستان گفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، خواستن چیزی را. (اقرب الموارد) ، شکسته شدن و ویران گردیدن دیوار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). تداعت الجدران ، انقضّت و تهادمت و قیل بلیت و تصدعت من غیر ان تسقط. (اقرب الموارد) ، یکدیگر را خواندن. (آنندراج) (از اقرب الموارد). رجوع به تداعی معانی شود، ویران کردن: تداعیناعلیهم الحیطان من جوانبها، یعنی دیوارها را از اطراف، به روی ایشان ویران کردیم. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
به معنی جسمانی باشد چه تن بمعنی جسم هم آمده است. (برهان). بمعنی جسمانی، آنچه منسوب به جسم باشد مثل حواس عشره و قوای دیگر. (انجمن آرا) (آنندراج). جسمانی. (ناظم الاطباء). از تن +آن (جمع) + ی (نسبت) منسوب به کلمه جمع، نظیر خسروانی (و در تازی: غضایری و جزایری). (حاشیۀ برهان چ معین).
- تنانی در یابنده، حواس خمسۀ ظاهری و حواس خمسۀ باطنی را گویند. (انجمن آرا). حواس پنجگانه ظاهری و باطنی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ خَوْ وُ)
یکدیگر را نیست کردن. (زوزنی). یکدیگر را راندن. (مجمل اللغه). باهم منافی گردیدن و یکدیگر را نفی کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). هم دیگر را نیست کردن. (آنندراج). تباین و تدافع: و جیران تنافوا فی المعانی، ای خالف بعضهم بعضاً فی اوصاف المحموده. (اقرب الموارد). اجتماع دو چیز در مکان واحد و زمان واحد چنانکه سیاهی و سفیدی و وجود وعدم. (از تعریفات جرجانی) : و تضاد و تنافی از مزاج طبایع اربعه برخیزد. (سندبادنامه ص 343)
لغت نامه دهخدا
(تَ خَوْ وُ)
همدیگر پیشی گرفتن و برهم چیره شدن: تناغی القوم، تباروا و تغالبوا. (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
تن آسان گردیدن و تن آسان نمودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ترفه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
خویشتن را خوابیده نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تناوم. (اقرب الموارد) ، آرام گرفتن برق بعد حدت و شدت. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ خَنْ نُ)
بهم پیشی گرفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تسابق. (اقرب الموارد) ، مروسیدن با کسی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تمرس. (اقرب الموارد) ، فراگرفتن سخن و بهم کشیدن آن را. یقال: تناطی الکلام، اذا تعاطاه و تجاذبه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تُ ی ی)
کامل کننده عدد نه را. (ناظم الاطباء). دارای نه تایی. (از اقرب الموارد) (از المنجد) : التساعی ذوالتسعه من کل شی ٔ. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ خَنْ نُ)
موی پیشانی یکدیگر گرفتن قوم در خصومت. (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغه) ، تقرب و تقابل طلح و سیال (دو نوع گیاه) چنانکه این بر آن و آن بر این درآید با وزش باد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
آن که برانگیزاند یکدیگر را بر جنگ، به گفتن خبر کشتگان خود. (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کسی که خبر میدهد از کشته شدن یار خود تا مردم را برانگیزاند بر جنگ و خصومت با هم. (ناظم الاطباء). و رجوع به تناعی شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از صناعی
تصویر صناعی
مصنوع، مقابل طبیعی، جعلی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنادی
تصویر تنادی
همدیگر را خواندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تداعی
تصویر تداعی
پیش آمدن دشمن، ویران گردیدن دیوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تناهی
تصویر تناهی
بغایت رسیدن، بپایان رسیدن چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنافی
تصویر تنافی
یکدیگر را نفی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تناعم
تصویر تناعم
نرم شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تناعس
تصویر تناعس
خفته نمایی خود را به خواب زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تناجی
تصویر تناجی
همرازی با هم راز گفتن، با هم راز گفتن با یکدیگر راز کردن، سرگوشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تناهی
تصویر تناهی
((تَ))
به پایان رسیدن، به نهایت رسیدن، بازایستادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صناعی
تصویر صناعی
((صَ))
منسوب به صناعت، صنعتی، مصنوعی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تناجی
تصویر تناجی
((تَ))
با هم راز گفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تنادی
تصویر تنادی
((تَ))
یکدیگر را ندا کردن، هم را خواندن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تناصی
تصویر تناصی
((تَ))
موی پیشانی همدیگر را گرفتن در جنگ و درگیری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تنافی
تصویر تنافی
((تَ))
با هم مخالف شدن، یکدیگر را نفی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تداعی
تصویر تداعی
((تَ))
یکدیگر را خواندن، با هم دعوا کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تداعی
تصویر تداعی
بیاد آوردن، یاد آوری
فرهنگ واژه فارسی سره