جدول جو
جدول جو

معنی تناعس - جستجوی لغت در جدول جو

تناعس
(تَ)
خویشتن را خوابیده نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تناوم. (اقرب الموارد) ، آرام گرفتن برق بعد حدت و شدت. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تناعس
خفته نمایی خود را به خواب زدن
تصویری از تناعس
تصویر تناعس
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تناعم
تصویر تناعم
آسان گشتن، نرم شدن، اظهار نرمی کردن، تن آسان شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تنافس
تصویر تنافس
افراط کردن در رقابت با یکدیگر، خودنمایی کردن، رغبت کردن در امری یا چیزی از روی رقابت و هم چشمی و برای آن بر یکدیگر پیشی گرفتن
فرهنگ فارسی عمید
(تَ)
تن آسان گردیدن و تن آسان نمودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ترفه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قَ عِ)
جمع واژۀ قناعس بمعنی مرد شگرف بزرگ خلقت کلان جثه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
(عِ)
به خواب شونده. (آنندراج). به خواب شونده. خواب آلوده. چرت زننده. (ناظم الاطباء). به خواب رونده. (از اقرب الموارد). نعت است از نعس به معنی به خواب شدن. (منتهی الارب). ج، نعّس، حظ ناعس، فاتر. (معجم متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
فتق، پاره شدن تناس، بیرون آمدن فتق. (ناظم الاطباء). یا تن آس. قیله. ادره. بادگندی. غری. فتق بیضه. دبه خایه.
لغت نامه دهخدا
(عِ)
نعت است از تعس. (منتهی الارب). هلاک شونده. (اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (ناظم الاطباء) ، بر روی درافتنده. (اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (ناظم الاطباء) ، فرودآمده از منزلش. (قطر المحیط) ، دورشونده. (قطر المحیط). رجوع به تعس شود
لغت نامه دهخدا
(تَ بَرْ رُ)
باز پس شدن از کاری. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). باز پس شدن از کاری و اقدام نکردن به آن. (از اقرب الموارد) ، دیری کردن، سپس ماندن. خویشتن را کشیدن از کاری. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، سر باز زدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، برطرف نشدن شب از درازی. (از اقرب الموارد) :تقاعس حتی قلت لیس بمنقض. (نابغه از اقرب الموارد) ، خود را همانند اقعس نمودن، پایداری و امتناع و سرفرود نیاوردن، بیرون دادن مرد سینۀ خود را. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ خَوْ وُ)
رغبت کردن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) (دهار) (زوزنی). رغبت کردن بطریق مبارات. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، باهم نفس زدن و فخر کردن. (غیاث اللغات) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تَ خَوْ وُ)
خبر کشتگان گفتن تا یکدیگر را برانگیزند بر جنگ. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : اتصل خبر هلکه بعشیرته فتناعوه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
یکدیگر را لقب نهادن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به تنابز شود
لغت نامه دهخدا
(قُ عِ)
مرد شگرف بزرگ خلقت کلان جثه. ج، قناعس. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ناعس
تصویر ناعس
خوابنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاعس
تصویر تاعس
هلاک شونده، دور شونده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تناعم
تصویر تناعم
نرم شدن
فرهنگ لغت هوشیار
به هم نمایش داد ن به هم از خود گفتن خود نمایی خود نمایی کردن بهم نمایش دادن، رغبت کردن در امری بسبب رقابت و پیش گرفتن برای وصول بدان بر یکدیگر، خود نمایی، جمع تنافسات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقاعس
تصویر تقاعس
سر باز زدن، کوژ نمایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقاعس
تصویر تقاعس
((تَ عُ))
از کاری سر باز زدن، عقب ماندن، به تأخیر افتادن، طفره رفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تنافس
تصویر تنافس
((تَ فُ))
رغبت کردن در کاری از روی رقابت و همچشمی به منظور پیشی گرفتن
فرهنگ فارسی معین
خودنمایی، تظاهر، رقابت، هم چشمی، خودنمایی کردن، رقابت کردن، هم چشمی کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
کسی که دوست دارد تنها بخوابد
فرهنگ گویش مازندرانی
ورم بیضه، فتق، به پشت به زمین خوردن، دراز کشیدن
فرهنگ گویش مازندرانی