جدول جو
جدول جو

معنی تنافس

تنافس((تَ فُ))
رغبت کردن در کاری از روی رقابت و همچشمی به منظور پیشی گرفتن
تصویری از تنافس
تصویر تنافس
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با تنافس

تنافس

تنافس
به هم نمایش داد ن به هم از خود گفتن خود نمایی خود نمایی کردن بهم نمایش دادن، رغبت کردن در امری بسبب رقابت و پیش گرفتن برای وصول بدان بر یکدیگر، خود نمایی، جمع تنافسات
فرهنگ لغت هوشیار

تنافس

تنافس
افراط کردن در رقابت با یکدیگر، خودنمایی کردن، رغبت کردن در امری یا چیزی از روی رقابت و هم چشمی و برای آن بر یکدیگر پیشی گرفتن
تنافس
فرهنگ فارسی عمید

تنافس

تنافس
رغبت کردن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) (دهار) (زوزنی). رغبت کردن بطریق مبارات. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، باهم نفس زدن و فخر کردن. (غیاث اللغات) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا