- تناسق
- هم آراستگی
معنی تناسق - جستجوی لغت در جدول جو
- تناسق
- با هم نظم و ترتیب یافتن و منظم و آراسته شدن
- تناسق ((تَ سُ))
- نظم و ترتیب یافتن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آراسته، با نسق و نظم، مرتب
هم آرای همسامان سخن آراسته با نسق و ترتیب منظم مرتب
برازندگی
از یکدیگر زادن، از هم زائیدن، فرزند زادن
راز و پنهان سخن گفتن
باطل ساختن، زایل کردن
با هم نسبت داشتن
یکدیگر را دشنام دادن
با هم نسبت داشتن، با یکدیگر نسبت یافتن، میان دو شخص یا دو چیز نسبت و رابطه وجود داشتن مانند هم شدن، در ادبیات در فن بدیع آوردن کلماتی در نظم یا نثر که با هم متناسب باشند، مثل ماه وخورشید، چشم و ابرو، دست و پا، گل و بلبل، مراعات النظیر
ایجاد نسل کردن، فرزند زادن، اولاد زیاد کردن
خارج شدن روح از یک کالبد و داخل شدن آن به کالبد دیگر، انتقال نفس ناطقه از بدنی به بدن دیگر، یکدیگر را نسخ کردن، باطل کردن، زایل کردن
تناسخ ازمنه: پی در پی گذشتن و سپری شدن ازمنه و قرون که انگار هر کدام آن ها حکم ماقبل را نسخ می کند
تناسخ در میراث: در فقه مردن ورثه یکی بعد از دیگری پیش از تقسیم کردن میراث
تناسخ ازمنه: پی در پی گذشتن و سپری شدن ازمنه و قرون که انگار هر کدام آن ها حکم ماقبل را نسخ می کند
تناسخ در میراث: در فقه مردن ورثه یکی بعد از دیگری پیش از تقسیم کردن میراث
((تَ سُ))
فرهنگ فارسی معین
نسبت و رابطه داشتن میان دو کسی یا دو چیز، مراعات النظیر، نام صنعتی است در شعر، و آن آوردن کلماتی است که با هم نسبت داشته باشند، مانند، اسب و زین، ماه و خورشید
Commensuration, Congruity, Proportion
соразмерность , соответствие , пропорция
Übereinstimmung, Verhältnis
відповідність , відповідність , пропорція
proporcjonalność, zgodność, proporcja
相称 , 一致性 , 比例
correspondência, congruidade, proporção
corrispondenza, congruità, proporzione
correspondencia, congruidad, proporción
commensuration, congruité, proportion
overeenstemming, congruentie, verhouding
ความเหมาะสม , ความสอดคล้อง , สัดส่วน
kesesuaian, proporsi
توازنٌ , توافقٌ , نسبةٌ
अनुपात , सामंजस्य
התאמה , תַּאֲמוּת , יחס
対応 , 一貫性 , 比例