صدای زه کمان هنگام تیر انداختن، برای مثال ترنگ تیر و چاکاچاک شمشیر / دریده مغز پیل و زهرۀ شیر (نظامی۲ - ۱۸۸)، صدای خوردن گرز و شمشیر به سپر و مانند آن
صدای زهِ کمان هنگام تیر انداختن، برای مِثال ترنگ تیر و چاکاچاک شمشیر / دریده مغز پیل و زهرۀ شیر (نظامی۲ - ۱۸۸)، صدای خوردن گرز و شمشیر به سپر و مانند آن
هر یک از سلاح های گرم دستی که گلوله پرتاب می کند، در اوایل قرن ۱۶ میلادی در آلمان اختراع شد تفنگ ته پر: تفنگی که فشنگ را از ته لوله در آن می گذارند تفنگ سر پر: تفنگی که از دهانۀ لوله پر می شد و در آن باروت، ساچمه و یا فشنگ می گذاشتند تفنگ دهن پر: تفنگی که از دهانۀ لوله پر می شد و در آن باروت، ساچمه و یا فشنگ می گذاشتند، تفنگ سر پر
هر یک از سلاح های گرم دستی که گلوله پرتاب می کند، در اوایل قرن ۱۶ میلادی در آلمان اختراع شد تفنگ ته پر: تفنگی که فشنگ را از ته لوله در آن می گذارند تفنگ سر پُر: تفنگی که از دهانۀ لوله پر می شد و در آن باروت، ساچمه و یا فشنگ می گذاشتند تفنگ دهن پُر: تفنگی که از دهانۀ لوله پر می شد و در آن باروت، ساچمه و یا فشنگ می گذاشتند، تفنگ سر پُر
طبقی باشد پهن و بزرگ از چوب ساخته که بقالان اجناس در آن کنند. (برهان) (از ناظم الاطباء). طبق پهن حلوائیان و نان بایان. (فرهنگ رشیدی). طبقی باشد پهن و بزرگ از چوب که بقالان اجناس از قبیل نان یا حلوا و غیره در آن کرده بر سر نهاده در کوچه و بازار بگردند و بفروشند و طبق معرب آن است و آن را تبوک نیزگویند. (انجمن آرا) (آنندراج). طبق پهن که بیشتر حلوائیان و نانوایان دارند. (فرهنگ نظام) : برای بزم غلامان او ز هاله و ماه نهاده کاسۀ شربت قضا میان تبنگ. ابن یمین (از فرهنگ نظام). نان ریزه های سفرۀ خوانش فلک همه دریوزه کرد روز و شب و ریخت در تبنگ. کاتبی (از فرهنگ رشیدی). ، آوازی را نیز گویند بلند و تند، مانند صدای ناقوس. (برهان) (از ناظم الاطباء). آواز بلند و تیز مثل آواز زنگ و صدای ناقوس. (فرهنگ رشیدی) (از انجمن آرا) (آنندراج) (از فرهنگ نظام) ، بمعنی دف و دهل هم آمده است. (برهان) (ناظم الاطباء). بمعنی دف و دهل و تنبک نیز آمده که بازیگران نوازند. (انجمن آرا) (آنندراج). و نیز بمعنی تنبک که بازیگران نوازند. (فرهنگ رشیدی). قسمی از ساز بوده مانند دف. (فرهنگ نظام) : در جد قرینشانم لیکن بگاه هزل من کوس خسروانم و ایشان دف و تبنگ. سوزنی (از فرهنگ نظام). در ملک تو پسنده نکردند بندگی نمرود پشه خورده و فرعون پیس و لنگ با بندگانت کوس خدایی همی زدند آگاه نی که کوس خدائیست با تبنگ. سوزنی. دوری که از تو در سر مستی فزون شود آواز کوس بازنداند کس از تبنگ. عمید لوبکی (از فرهنگ نظام)
طبقی باشد پهن و بزرگ از چوب ساخته که بقالان اجناس در آن کنند. (برهان) (از ناظم الاطباء). طبق پهن حلوائیان و نان بایان. (فرهنگ رشیدی). طبقی باشد پهن و بزرگ از چوب که بقالان اجناس از قبیل نان یا حلوا و غیره در آن کرده بر سر نهاده در کوچه و بازار بگردند و بفروشند و طبق معرب آن است و آن را تبوک نیزگویند. (انجمن آرا) (آنندراج). طبق پهن که بیشتر حلوائیان و نانوایان دارند. (فرهنگ نظام) : برای بزم غلامان او ز هاله و ماه نهاده کاسۀ شربت قضا میان تبنگ. ابن یمین (از فرهنگ نظام). نان ریزه های سفرۀ خوانش فلک همه دریوزه کرد روز و شب و ریخت در تبنگ. کاتبی (از فرهنگ رشیدی). ، آوازی را نیز گویند بلند و تند، مانند صدای ناقوس. (برهان) (از ناظم الاطباء). آواز بلند و تیز مثل آواز زنگ و صدای ناقوس. (فرهنگ رشیدی) (از انجمن آرا) (آنندراج) (از فرهنگ نظام) ، بمعنی دف و دهل هم آمده است. (برهان) (ناظم الاطباء). بمعنی دف و دهل و تنبک نیز آمده که بازیگران نوازند. (انجمن آرا) (آنندراج). و نیز بمعنی تُنبَک که بازیگران نوازند. (فرهنگ رشیدی). قسمی از ساز بوده مانند دف. (فرهنگ نظام) : در جد قرینشانم لیکن بگاه هزل من کوس خسروانم و ایشان دف و تبنگ. سوزنی (از فرهنگ نظام). در ملک تو پسنده نکردند بندگی نمرود پشه خورده و فرعون پیس و لنگ با بندگانت کوس خدایی همی زدند آگاه نی که کوس خدائیست با تبنگ. سوزنی. دوری که از تو در سر مستی فزون شود آواز کوس بازنداند کس از تبنگ. عمید لوبکی (از فرهنگ نظام)