جدول جو
جدول جو

معنی تمشکل - جستجوی لغت در جدول جو

تمشکل(تَ مِ کِ)
دهی از دهستان نشتاست که در شهرستان شهسوار واقع است و 170 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
تمشکل
منطقه ای که محل رویش تمشک باشد
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تاشکل
تصویر تاشکل
زگیل، ضایعۀ پوستی کوچک سفت و سخت که روی پوست بدن پیدا می شود اما درد ندارد
سگیل، وردان، واروک، واژو، بالو، گندمه، آزخ، زخ، زوخ، آژخ، ژخ، ثؤلول
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متشکل
تصویر متشکل
شکل گرفته، تشکیل شده، آنچه به شکل و صورت مخصوص درآمده باشد، شکل پذیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تمشک
تصویر تمشک
میوه ای ترش مزه شبیه شاتوت یا توت فرنگی و به رنگ سرخ مایل به سیاهی که بوتۀ آن خودرو است و در جاهای گرم و مرطوب در جنگل ها و صحراها می روید در بعضی جاها آن را می کارند و تربیت می کنند و میوۀ بهتر و درشت تری از آن به دست می آورند، دارای ویتامین C، قند، اسیدسیتریک و اسیدمالیک بوده و اشتهاآور و ملین و مدر و ضد اسکوربوت است همچنین ترشح عرق را زیاد می کند و برای تصفیۀ خون نافع است، تلو، سه گل، توت سه گل، علّیق، علّیق الجبل، توت العلیق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تشکل
تصویر تشکل
شکل پیدا کردن، صورت پذیرفتن، به صورتی درآمدن، خوب صورت شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مشکل
تصویر مشکل
چیزی که به شکل و صورتی درآمده باشد، دارای شکل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مشکل
تصویر مشکل
امر یا موقعیت سخت و دشوار، پوشیده، درهم
فرهنگ فارسی عمید
(کِ)
آژخ. (فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ رشیدی). آزخ را گویند و آن دانه های سخت باشد که از اعضاء آدمی برمی آید و بعربی ثؤلول گویند. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا). واژو. (زمخشری). بالو. کوک. اژخ. زخ. زگیل. پالو. سگیل. وارو. و رجوع به آزخ و زگیل شود
لغت نامه دهخدا
(تَ طُ)
شیر اندک فرود آوردن ناقه، پراکنده ریخته شدن شیر ناقه به دوشیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، شمشیر از نیام برکشیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ شَکْ کِ)
صورت گیرنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تشکل شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ شَکْ کَ)
انگور به پختن در آمده و رسیده شده بعض آن. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). انگور نیم رسیده. (ناظم الاطباء) ، صورت گرفته و ساخته شده و حاصل شده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به مادۀ قبل شود، مأخوذ از تازی، تغییر صورت داده و خوشگل شده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
(هََ شَ / شِ)
هم شکل. همانند. به شکل یکدیگر: این مرد هم شکل و هم هیأت من است. (سندبادنامه)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تشکل
تصویر تشکل
صورت گرفتن چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشکل
تصویر مشکل
دشوارو سخت و زحمتدار و در هم و پیچدار
فرهنگ لغت هوشیار
درختچه ای ازتیره گل سرخیان که دسته مستقلی را بنام دسته تشکها تشکیل میدهد و بحالت وحشی در نقاط ساحلی و گرم مرطوبی مخصوصا در مازندران و گیلان فراوانست. گیاهی است با ساقه های تیغ دار که در کنار جاده ها و مزارع و جنگلها بصورت انبوه میروید. برگهایش متناوب و گوشوارک دار و مرکب و شامل 3 تا 5 برگچه است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متشکل
تصویر متشکل
صورت گیرنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشکل
تصویر مشکل
((مُ کِ))
دشوار، سخت، جمع مشاکل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مشکل
تصویر مشکل
((مُ شَ کَّ))
شکل پذیرفته، صورت بسته، ترتیب شده، تشکیل شده
فرهنگ فارسی معین
((تَ مِ))
میوه ای است مانند توت و توت فرنگی به رنگ قرمز مایل به مشکی با مزه ترش و شیرین که از بوته تمشک به دست می آید. بوته این میوه ساقه بلند و تیغ دار و در هم پیچیده دارد که با برگ های کوچک به طور خودرو در جاهای گرم و مرطوب می روید، دارای ویتامین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تشکل
تصویر تشکل
((تَ شَ کُّ))
صورت پذیرفتن، شکل گرفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متشکل
تصویر متشکل
((مُ تَ شَ کِّ))
ساخته شده، صورت گرفته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تاشکل
تصویر تاشکل
((کِ))
برجستگی کوچک روی پوست، زگیل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مشکل
تصویر مشکل
پیچیده، دشوار، دشواری، چالش
فرهنگ واژه فارسی سره
شکل پذیر، صورت پذیر، سازمان یافته، شکل گرفته، تشکیل شده
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از مشکل
تصویر مشکل
Problem, Problematic
دیکشنری فارسی به انگلیسی
از توابع نشتای عباس آباد
فرهنگ گویش مازندرانی
به سختی
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از مشکل
تصویر مشکل
problema, problemático
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مشکل
تصویر مشکل
Problem, problematisch
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مشکل
تصویر مشکل
problem, problematyczny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مشکل
تصویر مشکل
проблема , проблемный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مشکل
تصویر مشکل
проблема , проблемний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مشکل
تصویر مشکل
probleem, problematisch
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از مشکل
تصویر مشکل
problema, problemático
دیکشنری فارسی به اسپانیایی