جدول جو
جدول جو

معنی تمرگیده - جستجوی لغت در جدول جو

تمرگیده
(تَ مَ دَ / دِ)
نشسته. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) ، خفته. (یادداشت ایضاً). رجوع به تمرگیدن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ترکیده
تصویر ترکیده
ترک خورده، شکافته شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آمرزیده
تصویر آمرزیده
بخشوده، کسی که خداوند گناهان او را بخشوده باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تمرگیدن
تصویر تمرگیدن
نشستن، قرار گرفتن انسان یا حیوان بر روی سرین خود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترسیده
تصویر ترسیده
کسی که دچار بیم و ترس شده
وحشت زده، هراسیده، مرعوب، متوحّش، خائف، رعیب، چغزیده، نهازیده، مروع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترشیده
تصویر ترشیده
ترش شده، مادۀ خوراکی فاسد شده، کنایه از ویژگی دختر مجردی که از سن ازدواج گذشته باشد
فرهنگ فارسی عمید
(نَ / نِ)
نامرزیده. ناآمرزیده. غیرمرحوم. نفرینی است مردگان را
لغت نامه دهخدا
(مُ دَ / دِ)
مغفور. مرحوم. معفوّ. شادروان. مغتفر. بخشوده: پدرآمرزیده
لغت نامه دهخدا
(شُ دَ)
مرکّب از: ب + تمرگیدن، در تداول عامه نشستن بفرمان تحقیرآمیز دیگران، گویند: بتمرگ و بنشین و بفرما یکی است اما فرق معنوی دارد. نشستن به فرمان دیگری در آن وقت که فرمان دهنده خشمناک باشد. (اصطلاح عامیانه در نواحی کرمان)، فرمان دادن مادر و پدر یا دیگری فرزند و یا کسی را به نشستن چنانکه نفرین گونه تواند بود
لغت نامه دهخدا
(گُ اَ دَ بَ)
کلمه اهریمنی نشستن. خفتن وآن نفرین گونه ای است در تداول زنان. بتمرگ، بنشین بطور نفرین. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
چمن بی گل و برگم شده پیرامن ارگم
من در او چون بتمرگم
اشک مانند تگرگم نگر ای ابر مطیرم
بر رخ همچو زریرم.
شوریدۀ شیرازی (یادداشت ایضاً)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بتمرگیدن
تصویر بتمرگیدن
در تداول عامه نشستن که بفرمان تحقیرآمیزدیگران است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرزیده
تصویر مرزیده
کیب که با او جماع کرده باشند جمع مرزیدگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آمرزیده
تصویر آمرزیده
مغفور مرحوم شادروان بخشوده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرگیجه
تصویر مرگیجه
مخملک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترکیده
تصویر ترکیده
تراک خورده شکافته شده، منفجرشده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترسیده
تصویر ترسیده
وحشت زده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمرگیدن
تصویر تمرگیدن
کلمه اهریمنی نشستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرزیده
تصویر مرزیده
((مَ یا مُ دَ یا دِ))
کسی که با او جماع کرده باشند، جمع مرزیدگان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آمرزیده
تصویر آمرزیده
((مُ دِ))
مرحوم، شادروان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ترکیده
تصویر ترکیده
((تَ رَ دِ))
شکافته شده، منفجر شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تمرگیدن
تصویر تمرگیدن
((تَ دَ))
نشستن، در موقع تحقیر گفته می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آمرزیده
تصویر آمرزیده
مرحوم
فرهنگ واژه فارسی سره
بخشوده، شادروان، مرحوم، مغفور
فرهنگ واژه مترادف متضاد
نشستن، خوابیدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از ترسیده
تصویر ترسیده
Afraid, Frightened
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ترسیده
تصویر ترسیده
effrayé
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از ترسیده
تصویر ترسیده
испуганный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ترسیده
تصویر ترسیده
ängstlich, verängstigt
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ترسیده
تصویر ترسیده
наляканий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ترسیده
تصویر ترسیده
przestraszony
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از ترسیده
تصویر ترسیده
害怕的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از ترسیده
تصویر ترسیده
assustado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ترسیده
تصویر ترسیده
spaventato
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از ترسیده
تصویر ترسیده
asustado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از ترسیده
تصویر ترسیده
bang
دیکشنری فارسی به هلندی