جدول جو
جدول جو

معنی تمحیص - جستجوی لغت در جدول جو

تمحیص
پاکیزه نمودن
تصویری از تمحیص
تصویر تمحیص
فرهنگ لغت هوشیار
تمحیص
((تَ))
آزمودن، پاکیزه کردن، کاستن، گوشت را از چربی و پی جدا کردن
تصویری از تمحیص
تصویر تمحیص
فرهنگ فارسی معین
تمحیص
آزمودن، آزمایش کردن، امتحان کردن، تجربه کردن، خوبی و بدی چیزی را سنجیدن، وارسی کردن، تمرین کردن
تصویری از تمحیص
تصویر تمحیص
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تحمیص
تصویر تحمیص
صید کردن آهوان را در نیمروز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکحیص
تصویر تکحیص
ناپدید و محو کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمحیل
تصویر تمحیل
نیرومند و توانا گردانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمحیق
تصویر تمحیق
باطل کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمحیض
تصویر تمحیض
درد زایمان گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمحیق
تصویر تمحیق
پاک کردن، محو کردن، باطل کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محیص
تصویر محیص
گریزگاه، جای گریختن، محل مناسب برای گریختن، در علوم ادبی جایی از نطق یا نوشته یا قصیده که می توان در آنجا به مناسبتی از موضوع سخن به موضوع دیگر گریز زد
فرهنگ فارسی عمید
نیرو مند: آدمی یا ستور، نیکبافت: ریسمان، رستگاری نیزه جلا داده، شتر استوار خلقت هموار اندام، بر گردیدن از چیزی، رستگاری یافتن، خلاص گردانیدن، خلاص رهایی و از آن اذیت وبلیت مفر ومحیصی نمیدانست، گریزگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محیص
تصویر محیص
((مَ))
نیزه جلا داده، خلاص، رهایی، گریزگاه
فرهنگ فارسی معین