جدول جو
جدول جو

معنی تمحیص

تمحیص((تَ))
آزمودن، پاکیزه کردن، کاستن، گوشت را از چربی و پی جدا کردن
تصویری از تمحیص
تصویر تمحیص
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با تمحیص

تمحیص

تمحیص
آزمودن، آزمایش کردن، امتحان کردن، تجربه کردن، خوبی و بدی چیزی را سنجیدن، وارسی کردن، تمرین کردن
تمحیص
فرهنگ فارسی عمید

تمحیص

تمحیص
آزموده گردانیدن. (زوزنی). آزمودن، کم کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یقال: محص اﷲ عن فلان ذنوبه، ای نقصها و اذهب ماتعلق به من الذنوب و طهره و صفاه منها. (اقرب الموارد) ، بی گناه کردن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) ، پاکیزه نمودن گوشت از پی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) ، دور کردن. (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا