- تماما
- کاملاً و بتمامه و بدون باقی و همگی
معنی تماما - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
هل هیل از گیاهان هل
همگی، همه، سرتاسر
همگی، به پایان بردن به سر رساندن
جملگی
نظر کردن بچیزی باشد از روی خط یا از روی عبرت
کامل کردن، تمام کردن، تمام، کامل، همه، همگی
دیدن و نگاه کردن به کسی یا چیزی، راه رفتن و گردش کردن، راه رفتن با هم
تمام، همه، پایان
تمام، همه
بقیه، باقی مانده
آزگار، همه، پایان، هماد
قابله
همه آن، تمام شئیی تمام آن، درست و کافی و کامل
کامل شدن، تمام و کامل کردن، گذرانیدن و به سر بردن، به سر آمدن، کامل، درست، بی عیب، همه، همگی، زیاد
مادر، زن که کودکی یا کودکانی زاده است
مادر، قابله
زنی که هنگام زاییدن زن آبستن بچۀ او را می گیرد و زائو را پرستاری می کند، ماماچه، مام ناف، بازاج، پازاچ، پیش نشین، قابله، مادر
Entire
целый
inteiro
intero
entero
entier
geheel