جدول جو
جدول جو

معنی تلوباغ - جستجوی لغت در جدول جو

تلوباغ(تَ)
دهی از دهستان سفید رود است که در بخش مرکزی شهرستان ساری واقع است و210تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

ریزه هایی که از مس یا آهن تفته هنگام کوبیدن و چکش زدن آن می ریزد، براده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از توبان
تصویر توبان
تنبان، تنکه، شلوار کوتاه که کشتی گیران هنگام ورزش می پوشند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تلیبار
تصویر تلیبار
تلمبار، هر چیز زیاد که روی هم ریخته و انبار شده باشد، تلنبار، تلیوار
جای مخصوصی که برای پرورش کرم ابریشم درست کنند، پیله انبار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تلنبار
تصویر تلنبار
تلمبار، هر چیز زیاد که روی هم ریخته و انبار شده باشد، تلیبار، تلیوار
جای مخصوصی که برای پرورش کرم ابریشم درست کنند، پیله انبار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تلمبار
تصویر تلمبار
هر چیز زیاد که روی هم ریخته و انبار شده باشد، تلیبار، تلنبار، تلیوار
جای مخصوصی که برای پرورش کرم ابریشم درست کنند، پیله انبار
فرهنگ فارسی عمید
(تَ)
میوۀ دشتی ناگوار. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(گُ)
ده کوچکی است از دهستان نرم آب بخش دودانگۀ شهرستان ساری، واقع در 2هزارگزی سعیدآباد، کنار رود خانه قشلاق سکنۀسیاوش کلا می باشند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
خانه ای را گویند که بجهت کرم پیله نگاه داشتن، چوب بندی کنند تا پیله حاصل شود. (برهان) (از فرهنگ رشیدی) (از انجمن آرا) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). در گیلکی تلمبار. (حاشیۀ برهان چ معین). آن را تلیمبار نیز گویند. (انجمن آرا) (آنندراج). رجوع به تلمبار و تلیوار شود
لغت نامه دهخدا
(گَ بَ دَ)
دهی است از دهستان طبس مسینا بخش درمیان شهرستان بیرجند واقع در 92هزارگزی جنوب خاوری درمیان و 15هزارگزی شمال خاوری درح. هوای آن گرم و دارای 200 تن سکنه است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات است. شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
در ذیل جامع التواریخ رشیدی چ بیانی ص 163، 164، 166، 167 و 169، این کلمه آمده و چنین برمی آید که باید ناحیه ای میان سلطانیه و همدان و تبریز باشد
لغت نامه دهخدا
(تَ لَوْ وُ)
تغییرات و بی قراریها و ناپایداریها. (ناظم الاطباء). جمع واژۀ تلون. رجوع به تلون و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
(تِ لِ / تَ لَ)
بنایی از چوب دارای چند طبقه ولی ارتفاع یک طبقه بیش از نیم ذرع نیست. در فرش هر طبقه برگ توت ریخته کرم ابریشم را روی آنها پرورش میکنند. اصلاً این لفظ اصطلاح اهل گیلان است و اکنون در تهران هم استعمال میشود. (فرهنگ نظام). اطاقی دراز که بام آن گالی پوش است و در آن کرم ابریشم را پرورش دهند. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به تلیبار شود، هر چیزی که رویهم ریخته و انبار شده باشد. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(اُ)
پیرایه که بر پشت یقۀ جامه دوزند و نوعی جامۀ زمستانی. (دیوان البسۀ نظام قاری ص 196) :
به الباغ نازک میان گفته ایم
به پیراهن آرام جان گفته ایم.
نظام قاری (دیوان ص 94).
میان بند و الباغ و دستار و موزه
سزد با هم ار زآنکه باشد مناسب.
نظام قاری.
رجوع به الباق و الپاغ شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از توبان
تصویر توبان
شلوار، تنکه، شلوار کوتاه کشتی گیران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلنبار
تصویر تلنبار
میوه ایست شبیه بشفتالو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلونات
تصویر تلونات
جمع تلون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلهبات
تصویر تلهبات
جمع تلهب
فرهنگ لغت هوشیار
هر چیز که روی هم ریخته و انبار شده باشد، اطاقی دراز که بام آن گالی پوش است و در آن کرم ابریشم را پرورش دهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلعبات
تصویر تلعبات
جمع تلعب
فرهنگ لغت هوشیار
هر چیز که روی هم ریخته و انبار شده باشد، اطاقی دراز که بام آن گالی پوش است و در آن کرم ابریشم را پرورش دهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلقبات
تصویر تلقبات
جمع تلقب
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته توپال (فلز) سونش ریزه ها که از چکش زدن یاسوهان کردن توپال فرو می ریزد کف ریزه های مس و آهن تفته که بر اثر کوبیدن و چکش زدن ریزد سوتش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توبال
تصویر توبال
ریزه هایی از مس و آهن تفته که بر اثر کوبیدن و چکش زدن بریزد، توپال
فرهنگ فارسی معین
تصویری از توبان
تصویر توبان
شلوار، تنکه، شلوار کوتاه که کشتی گیران هنگام کشتی پوشند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تلمبار
تصویر تلمبار
((تَ لَ))
هر چیز که روی هم ریخته و انبار شده باشد، جایی که در آن کرم ابریشم را پرورش دهند، تلیبار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تلیبار
تصویر تلیبار
((تَ))
هر چیز که روی هم ریخته و انبار شده باشد، جایی که در آن کرم ابریشم را پرورش دهند، تلمبار
فرهنگ فارسی معین
انبار، انباشته، توده، تلنبار
فرهنگ واژه مترادف متضاد
انباشته، توده، کپه، پر، لبریز
فرهنگ واژه مترادف متضاد
باغ درخت توت نر که جهت خوراک کرم ابریشم ایجاد شود
فرهنگ گویش مازندرانی
خال خالی، مرغ خال خالی، از توابع نرم آب دوسر شهرستان ساری
فرهنگ گویش مازندرانی
زیاد، فراوان، انباشته، انبوه، کوهی در جنوب روستای زیارت گرگان به ارتفاع ۳۰۸۶ متر
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع کلاردشت
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع اسیفورد شوراب ساری
فرهنگ گویش مازندرانی
انبار بزرگ، انبار توتون
فرهنگ گویش مازندرانی