جدول جو
جدول جو

معنی تلهن - جستجوی لغت در جدول جو

تلهن
(تَ)
ناهاری کردن. (تاج المصادر بیهقی) (از زوزنی). ناشتا شکستن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تعلل کردن به ناشتایی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تلهف
تصویر تلهف
دریغ خوردن، افسوس خوردن، اندوه بردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تلان
تصویر تلان
چاق، بسیار فربه، تنومند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تلهب
تصویر تلهب
افروخته شدن آتش، زبانه کشیدن آتش، ضرام، گر زدن، توقّد، التهاب، گر کشیدن، اشتعال، شعله زدن، اضطرام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تلفن
تصویر تلفن
دستگاهی که به وسیلۀ آن از مسافت دور با هم صحبت می کنند، کنایه از شماره تلفن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تلون
تصویر تلون
دارای رنگ شدن، رنگ به رنگ شدن، هر دم به رنگی درآمدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تلنه
تصویر تلنه
تلنگ، خواهش، آرزو، حاجت، نیاز، گدایی، زه، زهوار
فرهنگ فارسی عمید
(تَجْ)
برچفسیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : تلجن الشی ٔ، تلزج ای صار له ودک یعلق بالید و غیرها. (اقرب الموارد) ، کوفته گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، پاک ناشدن سر از ریم و چرک به شستن، برگ را با هستۀ خرما کوفتن به جهت علف ستور. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَجْ)
درنگ کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تمکث. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
عاریت داده شدن فصیل جهت دوشیدن ناقۀ غیری. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، شعله زدن آتش و مشتعل گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، دروغ گفتن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تِ لِ فُ)
کلمه مرکب فرنگی است از تله به معنی دور و فون به معنی صدا. آلتی است که بدان از نقاط دور مکالمه کنند و این وسیله در سال 1876 میلادی توسط گراهام بل اختراع شده است. هر دستگاه تلفن از دو قسمت اصلی فرستنده و گیرنده تشکیل یافته و به وسیلۀ مخازن برقی بکار می افتد و با سیم به مراکز و دستگاههای تلفن دیگر مرتبط می شود. اساس کار دستگاه تلفن بدین طریق است:
صدا مستقیماً بوسیلۀ سیم تلفن منتقل نمی شود بلکه امواج صوتی در فرستنده به جریان الکتریسیته تبدیل می شوند و جریان الکتریسیته بوسیلۀ سیمی که دو دستگاه تلفن را به یکدیگرمتصل می کند متصل میگردد. در دستگاه گیرنده جریان الکتریسیته چنان با دقت به امواج صوتی تبدیل می شود که می توان صدای گوینده را بازشناخت و از دیگر صداها تمیز داد. هنگامی که در میکرفن (فرستنده) تلفن سخن گفته شود، امواج صوتی که در هوا تشکیل می شود به یک صفحۀفلزی نازک برمی خورند و صفحه را به ارتعاش درمی آورد. پشت این صفحۀ نازک و حساس فلزی جعبۀ کوچکی تعبیه شده است که از دانه های بسیار ریز زغال پر شده است و چون صفحۀ فلزی بر اثر برخورد با امواج صوتی مرتعش می شود بطرف جعبۀ محتوی دانه های زغال فشار می آورد و زغال را در جعبه فشرده تر می سازد و بالنتیجه فاصله دانه ها از یکدیگر کمتر می گردد و جریان الکتریسیتۀ آسانتر از آنها می گذرد و چون صفحۀ فلزی بجای خود برمی گردد و دانه های زغال از هم دور می شوند جریان کمتری ازخود می گذرانند و بدینسان جریان الکتریسیته بطوری تنظیم می شود که تغییر شدت آن درست با شدت امواج صوتی که به صفحۀ فلزی یاد شده برخورد می کند مطابقت می نماید. گیرندۀ تلفن (گوشی) برعکس فرستنده جریان الکتریسیتۀ دریافت شده را به امواج صوتی تبدیل کرده بگوش طرف مقابل می رساند و طرز عمل چنین است: یک آهن ربای دائمی نعلی شکل در گیرندۀ تلفن قرار دارد و روی هریک ازقطبهایش یک قرقرۀ الکتریکی نصب شده است. یک صفحۀ نازک از فلز مغناطیسی شده مقابل آهن ربا و خیلی نزدیک به مغناطیس الکتریکی قرار دارد. جریانی که از سیمهایی که به دستگاه فرستنده متصل است می آید از مغناطیس الکتریکی گیرنده عبور می کند و صفحۀ فلزی را درست مثل صفحۀ فلزی دستگاه فرستنده به ارتعاش درمی آورد. ارتعاشهای صفحۀ فلزی گیرنده باعث ارتعاش ذرات هوایی که نزدیک گوش شنونده است می شود. امواج صوتی که بگوش شنونده می رسند نظیر همان امواجی است که صدای گوینده درفرستنده ایجاد کرده است. در تلفنهای جدید فرستنده وگیرنده غالباً از یکدیگر جدا نیستند.
کیفیت مکالمه با تلفن:
1- تلفنهایی که بمرکز مخابرات (تلفنخانه) متصل است: تلفن کننده با گرفتن شمارۀ مرکز یا بوسیلۀ زنگ مخصوص از مرکز میخواهد که تلفن او را به شمارۀ تلفن مورد لزوم وصل کند و تلفن چی که در مقابل دستگاه مرکزی (تلفن خانه) می نشیند متوجه صدای مخصوصی است که از هریک از نمره ها برمی خیزد یا چراغهایی است که روشن می شوند. و چون گوشی تلفن برداشته می شود، کلیدی بسته می شود و در مرکز چراغ کوچکی در مقابل متصدی (تلفن چی) روشن می گردد. و چون شمارۀ مورد لزوم گفته شد تلفن چی فیش اتصال را در سوراخ مربوط وارد می کند و یک اهرم را به حرکت درمی آورد تا زنگ تلفن طرف مقابل بصدا درآید. دو چراغ در این موقع در مقابل تلفن چی روشن می ماند تا وقتی که طرف مقابل گوشی را بردارد آنگاه تلفن برای مکالمه حاضر است. وقتی که مکالمۀ دو طرف تمام شود و هر دو گوشیها را بجای خود گذارند بار دیگر چراغهای اخطار در مقابل تلفن چی روشن می شوند و بدینطریق به او خبر میدهند که باید اتصال را قطع کند. و اگر بخواهند تلفنی را در شهر دیگر یا بخش دیگری از همان شهر بخواهند باید متصدی مرکز، نمره ای را که مورد لزوم است بمتصدی شهر یا بخش اطلاع دهد تا او مدار تلفن را کامل کند و زنگ تلفن مخاطب را بصدا درآورد.
2- تلفنهای خودکار: تلفنهای خودکار تلفنهایی هستند که دارای نمره گیر خودکار می باشند و این نمره گیر دارای صفحه ای با ده سوراخ است. صفحه در خلاف جهت حرکت عقربۀ ساعت نمره گذاری شده است بطوری که هر نمره زیر یک سوراخ قرار دارد. در تلفن بعضی از شهرهای بزرگ هشت تا از سوراخها سه حرف نوشته شده است. مثلاً برای گرفتن نمرۀ 6823-6 نخست گوشی را برمی دارند، در مرکز تلفن اهرمهای فلزی متعددی که بوسیلۀ مغناطیس های الکتریکی بالا و پائین می روند، میله های برنجی را بحرکت درمی آورند تا صدای مخصوصی که نشان آمادگی خط است از گوشی بگوش می رسد و در این حالت می توان نمرۀ موردنظر را گرفت. آنگاه انگشت یا نوک مداد را روی سوراخهای نمرات مورد نظر می گذارند و صفحۀ نمره گیر را بطرف راست بحرکت درمی آورند تا به مانع بربخورد و هر مرتبه صفحه را آزاد می گذارند تا بجای خود برگردد. وقتی صفحه برمی گردد یک رشته صداهای مخصوص که نتیجۀ برخورد به کلیدهای قطع و وصل است بگوش می رسد. عده دفعاتی که صفحۀ نمره گیر را چرخانیده اند در مرکز، در اسبابی بنام ’مغز الکتریکی’ ثبت می شود. در مکالمات شهری حرکاتی که به صفحۀ نمره گیر داده می شود به سه هادی منتقل می گردد. هادی اول که به ’خطاب’ موسوم است تلفن را به گروه تلفنهای گروه 6 (در مثال قبل) مربوط می سازد. هادی دوم بنام ’رابط روله ها’ یک دستگاه شمارنده را بحرکت می آورد و به نزدیک نمره ای که مورد نظر است در مقابل دستگاهی که در حدود یکصد از این شماره ها روی آن است می رساند. سپس خط مورد نظر آزمایش می شود که آزاد است یا اشغال شده است. اگر اشغال شده باشد مدار بسته نمی شود و علامت مخصوص بگوش تلفن کننده می رسد ولی اگر اشغال نشده باشد هادی سومی آخرین نمره را وصل می کند و تلفن 6823-6 زنگ می زند و چون گوشی آن تلفن برداشته شد، مدار زنگ قطع می شود و جریان دائم برای کار مایه دادن به فرستنده برقرار می گردد و مکالمه شروع می گردد. (از علم و زندگی صص 284-286)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
اخترگویی کردن. (تاج المصادر بیهقی). فالگویی کردن و فالگو شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). شبیه گفتار کاهنان گفتن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ لَهَْ هَِ)
ناشتا شکننده. (آنندراج) (از منتهی الارب). کسی که ناشتاشکن میخورد. (ناظم الاطباء). و رجوع به تلهن شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
درنگ کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تمکث و تلدن. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تلنه
تصویر تلنه
حاجت و خواهش و نیاز و ضرورت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تدهن
تصویر تدهن
چرب شدن چربش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلجن
تصویر تلجن
بر چفسیدن، کوفتگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلان
تصویر تلان
چاق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلقن
تصویر تلقن
فرا گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
آلتی که بدان از نقاط دور مکالمه کنند و این وسیله در سال 6781 توسط گراهام بل اختراع شده است
فرهنگ لغت هوشیار
نیاز رنگینی، چند رنگی، گونه گرفتن دارای رنگ شدن، رنگارنگ شدن رنگ برنگ گشتن، رنگارنگی، جمع تلونات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلسن
تصویر تلسن
زبانه زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلین
تصویر تلین
نرمی کردن، چاپلوسی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلهی
تصویر تلهی
بازی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
دریغیدن دریغ خوردن، جاشاکیدن (غم خوردن) دریغ خوردن اندوه بردن افسوس خوردن، اندوه خوری، جمع تلهفات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلهج
تصویر تلهج
شیفتگی و حرص
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلهب
تصویر تلهب
افروخته شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توهن
تصویر توهن
سست شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلین
تصویر تلین
((تَ لَ یُّ))
نرم شدن، چاپلوسی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تلهف
تصویر تلهف
((تَ لَ هُّ))
افسوس خوردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تلون
تصویر تلون
((تَ لَ وُّ))
رنگ به رنگ گشتن، هر لحظه به رنگی درآمدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تلقن
تصویر تلقن
((تَ لَ قُّ))
فراگرفتن، فهمیدن
فرهنگ فارسی معین
((تِ لِ فُ))
دستگاهی که به وسیله آن می توان اصوات و مکالمات را به مسافت دور انتقال داد یا دریافت کرد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تلان
تصویر تلان
((تَ لّ))
بسیار فربه، چاق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تلهب
تصویر تلهب
((تَ لَ هُّ))
زبانه کشیدن آتش
فرهنگ فارسی معین