لغوب. سخت مانده گردیدن، خبر دروغ پیدا کردن نزد قوم، تباهی انداختن میان قوم. (منتهی الارب). به فساد آوردن. (منتخب اللغات) ، به زبان آب خوردن سگ از خنور. (منتهی الارب)
لغوب. سخت مانده گردیدن، خبر دروغ پیدا کردن نزد قوم، تباهی انداختن میان قوم. (منتهی الارب). به فساد آوردن. (منتخب اللغات) ، به زبان آب خوردن سگ از خنور. (منتهی الارب)
مانده گرداننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کسی که وامانده و خسته میکند. (ناظم الاطباء) ، دور و دراز راننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). روانه کننده و دور برنده. (ناظم الاطباء). رجوع به تلغب شود
مانده گرداننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کسی که وامانده و خسته میکند. (ناظم الاطباء) ، دور و دراز راننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). روانه کننده و دور برنده. (ناظم الاطباء). رجوع به تلغب شود
به چیرگی تمام دست یافتن به چیزی: تغلب علیه، ای استولی علیه قهراً. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). به قهر استیلا یافتن بر بلادی. (از اقرب الموارد). غلبه کردن و چیره شدن. (غیاث اللغات). زیردستی و چیرگی و استیلای بقهر. (ناظم الاطباء) : افراسیاب عمر دراز و ملک بسیار داشت اما مملکت ایران بعد از منوچهر دوازده سال داشت بتغلب. و چندانکه توانست در عراق و بابل و قهستان خرابی میکرد. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 38). از فرایض احکام جهانداری آنست که به تلافی خللها پیش از.... تغلب دشمن مبادرت نموده شود. (کلیله و دمنه). از کثرت تحکم و تغلب در حل و عقد و امر و نهی با لشکر دیلم سخن میراند. (ترجمه تاریخ یمینی چ اول تهران ص 373). کسی را بر او قوت تغلب نابوده. (ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 410). در تغزز و تغلب بسته شد. (ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 439)
به چیرگی تمام دست یافتن به چیزی: تغلب علیه، ای استولی علیه قهراً. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). به قهر استیلا یافتن بر بلادی. (از اقرب الموارد). غلبه کردن و چیره شدن. (غیاث اللغات). زیردستی و چیرگی و استیلای بقهر. (ناظم الاطباء) : افراسیاب عمر دراز و ملک بسیار داشت اما مملکت ایران بعد از منوچهر دوازده سال داشت بتغلب. و چندانکه توانست در عراق و بابل و قهستان خرابی میکرد. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 38). از فرایض احکام جهانداری آنست که به تلافی خللها پیش از.... تغلب دشمن مبادرت نموده شود. (کلیله و دمنه). از کثرت تحکم و تغلب در حل و عقد و امر و نهی با لشکر دیلم سخن میراند. (ترجمه تاریخ یمینی چ اول تهران ص 373). کسی را بر او قوت تغلب نابوده. (ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 410). در تغزز و تغلب بسته شد. (ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 439)
احمد مکنی به ابوالعباس از اعاظم علما و پرهیزکاران و امام کوفه بود. در سال 290هجری قمری در بغداد درگذشت. (از قاموس الاعلام ترکی) ابن وائل بن قاسط. (از منتهی الارب). و رجوع به اعلام زرکلی ج 1 ص 162 و الحلل السندسیه ج 1 ص 294 و المعرب جوالیقی ص 124 شود
احمد مکنی به ابوالعباس از اعاظم علما و پرهیزکاران و امام کوفه بود. در سال 290هجری قمری در بغداد درگذشت. (از قاموس الاعلام ترکی) ابن وائل بن قاسط. (از منتهی الارب). و رجوع به اعلام زرکلی ج 1 ص 162 و الحلل السندسیه ج 1 ص 294 و المعرب جوالیقی ص 124 شود