جدول جو
جدول جو

معنی تلخک - جستجوی لغت در جدول جو

تلخک
تلخ دانه، دلقک مصغر تلخ، خربزه تلخ حتظل قثاء النعام، کاسنی
تصویری از تلخک
تصویر تلخک
فرهنگ لغت هوشیار
تلخک
کاسنی، گیاهی خودرو با برگ های کرک دار، ساقه ای کوتاه و گل های آبی که ریشه، برگ و دانۀ آن مصرف دارویی دارد، هرگاه دانه های تلخ آن با گندم مخلوط و آرد شود طعم آرد را تلخ می کند، تلخ دانه، انوپا، هندباج، هندبید، انگوپا، تلخ جکوک، تلخ جوک، هندبا، کسنی
تریاک
دانۀ گیاهی شبیه گندم که در مزارع گندم می روید، تلخه، زوان
تصویری از تلخک
تصویر تلخک
فرهنگ فارسی عمید
تلخک
((تَ خَ))
مصغر تلخ، خربزه تلخ، کاسنی
تصویری از تلخک
تصویر تلخک
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تلیک
تصویر تلیک
کلیک
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تلسک
تصویر تلسک
خوشه کوچک انگور که جزو خوشه بزرگ است
فرهنگ لغت هوشیار
بد مزگی دارا بودن مزه غیر مطبوع مقابل شیرینی، سختی بدی مقابل خوشی: (تلخی و خوشی و زشت و زیبا بگذشت) (گلستان)، ترشرویی بد خلقی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلخه
تصویر تلخه
صفرا، زردآب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلمک
تصویر تلمک
چشیدن، لیسیدن چشیدن، لیسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلخه
تصویر تلخه
صفرا
تریاک
دانۀ گیاهی شبیه گندم که در مزارع گندم می روید، تلخک، زوان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تلسک
تصویر تلسک
یک خوشۀ کوچک که جزء خوشۀ بزرگ است، خوشۀ کوچکی از انگور یا خرما که بیش از چند دانه نباشد، پتپک، پپتک، بتبک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تلوک
تصویر تلوک
هدف، نشانۀ تیر
تکوک، ظرفی از طلا یا نقره یا چیز دیگر که به شکل جانوران از قبیل شیر یا گاو یا مرغ درست کنند، بکوک، بلوتک، بلوک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تلوک
تصویر تلوک
((تَ لُ))
نشانه، هدف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تلسک
تصویر تلسک
((تِ لِ))
خوشه کوچک انگور که جزو خوشه بزرگ است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تلخه
تصویر تلخه
((تَ خِ))
تلخک، صفرا، زرداب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تلخی
تصویر تلخی
مقابل شیرینی، یکی از چهار طعم اصلی که ناگوار است مانند طعم لیموشیرینی که چند دقیقه در مجاورت هوا قرار بگیرد، کنایه از تلخ و دشوار بودن مثلاً تلخی زندگی، کنایه از سختی و بدی زندگانی، کنایه از ترش رو بودن، بدخلق بودن، کنایه از شراب، تریاک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تلخی
تصویر تلخی
Bitterness, Embitterment
دیکشنری فارسی به انگلیسی
горечь , озлобление
دیکشنری فارسی به روسی
Bitterkeit, Verbitterung
دیکشنری فارسی به آلمانی
гіркота , озлобленість
دیکشنری فارسی به اوکراینی
ความขมขื่น , ความขม
دیکشنری فارسی به تایلندی
مرارةٌ , حقدٌ
دیکشنری فارسی به عربی
कड़वाहट , विषाद
دیکشنری فارسی به هندی
מרירות , מרירות
دیکشنری فارسی به عبری
쓴맛 , 씁쓸함
دیکشنری فارسی به کره ای