جدول جو
جدول جو

معنی تلبید - جستجوی لغت در جدول جو

تلبید
(تَ)
سریشم کردن بر موی و آن اندک از صمغ بر سر نهادن محرمان حج تا موی بسته گردد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، پشم زدن و تر کرده بر نیام دوختن جهت حفاظت شمشیر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، در پی کردن جامه. (منتهی الارب) (آنندراج). پاره دوختن بر خرقه. (ناظم الاطباء). ترقیع کساء. (اقرب الموارد) ، درشت گردانیدن نم زمین را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تلبیه
تصویر تلبیه
اجابت کردن، لبیک گفتن در جواب کسی، لبیک گفتن در حج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تلبیس
تصویر تلبیس
پوشاندن، پنهان داشتن مکر و عیب خود از مردم، فریب و خدعه به کار بردن، چیزی را برخلاف آنچه هست به مردم وانمود کردن، پوشاندن حقیقت امری، پنهان کردن حقیقت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تابید
تصویر تابید
ابدی ساختن، جاوید کردن، جاودان ساختن، جاودانگی
فرهنگ فارسی عمید
(اِ دِ)
واچیدن پنبه. (تاج المصادر بیهقی). پنبه زدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). واچیدن و از هم جدا کردن پنبه تا پاک شود و برای رشتن آماده گردد. (از اقرب الموارد) (از المنجد) (از متن اللغه) ، فاکو شدن دهن. (تاج المصادر بیهقی). کفک برآوردن کنج دهن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). تزبد، کف برآوردن دو گوشۀ لب از خشم. (از متن اللغه) ، کف فراگرفتن شیر. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
درنگی کردن. (تاج المصادر بیهقی). درنگ کردن فرمودن و بر درنگ داشتن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
پیر سالخورده شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَجْ)
نرم گردانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). نرم گردانیدن چیزی. (از اقرب الموارد) ، درآمیختن و نرم گردانیدن ثرید را. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَجْ)
آمیختن چیزی بچیزی. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ جَوْ وُ)
لبی بالحج تلبیه، لبیک گفتن در حج. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). لبیک گفتن حاجیان. (آنندراج). گفتن لبیک اللهم لبیک. و بعضی تلبئه گویند. (از اقرب الموارد). رجوع به تلبئه شود:
شها منم که ز شوق طواف مرقد تو
بجای تلبیه بر لب درود نامحصور.
خالص استرآبادی (از آنندراج).
، لبیک گفتن در جواب. (آنندراج). کسی را لبیک گفتن. (از اقرب الموارد). و یقال: دعانی فلبیته و سعدیته ، ای قلت له لبیک و سعدیک. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَجْ)
آشکارا و فاش کردن چیزی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، متفرق و پریشان نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). پریشان کردن کسی را. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
رسیدن ستاره به میان آسمان. (تاج المصادر بیهقی). یقال: کبدالنجم السماء، اذا توسطها. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، در میانۀ آسمان درآمدن آفتاب و جز آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : کبدت الشمس السماء، صارت فی کبیدائنها. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بُ)
رمیدن و گریختن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، دیری نکردن در کار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). شتافتن. (از اقرب الموارد) ، به بندگی گرفتن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). به بندگی گرفتن و بنده قرار دادن. (از اقرب الموارد) (زوزنی) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، خوار داشتن. خوار داشتن کسی چندانکه کار بندگان را کند. (از اقرب الموارد) ، خوار داشتن راه و جز آن را. (از اقرب الموارد) ، گرامی کردن. (تاج المصادر بیهقی). گرامی داشتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، به قطران آلودن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (از اقرب الموارد) ، به قیر اندودن کشتی و جز آن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
پستان کردن گوسپند و جز آن. (منتهی الارب) (آنندراج). لغتی است در ترمید. (منتهی الارب). پدید گشتن پستان گوسپند پیش از نتاج و مشاهده شدن لمع سیاه و سفید در پستان آن. (از اقرب الموارد) (از المنجد). ترمید. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به ترمید شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
متوجه نشدن بچیزی. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، بخل کردن و ندادن. (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، خویشتن بر زمین زدن. (تاج المصادر بیهقی) (اقرب الموارد) (قطر المحیط) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، سست و ناتوان شدن در کار: تدارکه اعراق سوء فبلدا. (از اقرب الموارد) ، نباریدن ابر. (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، سبقت نکردن اسب در دویدن. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
موی ستردن و از بیخ برکندن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). از بیخ برکندن موی چنانکه به پوست بچسبد: سبد شعره، استأصله حتی الزقه بالجلد. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، چرب ناکردن سر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). چرب ناکردن و شستن سر. (از متن اللغه) ، گشاده و تر رها کردن موی سر. (منتهی الارب) (آنندراج) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد). شانه کردن مرد سر خود را و رد کردن مویها را و رها کردن آنها را. (از ناظم الاطباء) ، نمایان شدن پرچوزه و موی سر بعد ستردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). نمایان شدن پرچوزۀ مرغ و موی سر پس از ستردن. (ناظم الاطباء). برآمدن موی ریزۀ زرد جوجه. (از متن اللغه) ، پر درآوردن جوجه و سیخ شدن پر آن. (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، روییدن موی پس از تراشیدن و آغاز شدن سیاهی آن. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد). روییدن موی پس از تراشیدن. (از المنجد) ، نو برآمدن گیاه نصی در قدیم آن. (منتهی الارب) (آنندراج). نو برآمدن گیاه نصی در ریشه کهنۀ آن. (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد). از نو روییدن گیاه تازه بین قدیم آن. (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(تَ حَزْ زُ)
بسیار فاتولیدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). به خواری دورکردن یا بر بن پستانها یا بر بن شانه های کسی زدن و یا بدست درخستن او را. (از اقرب الموارد). بدست درخستن و سپوختن به خواری کسی را یا بر بن پستان یا بر بن کتف زدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
بیاد کسی چیزی را دادن که موجب غضب او باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
استواراندن استوار کردن: ستون پایه، بر پاداشتن: دیوار ساختمان سازمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبلید
تصویر تبلید
در نیافتن، زفتیدن زفتی کردن، خود را بر زمین زدن، نباریدن ابر
فرهنگ لغت هوشیار
از ریشه پارسی اپدی کردن جاوید کردن جاودانه کردن جاودان ساختن، دعایی که شاعران فارسی در اواخر قصاید بعبارت (تالله باشد، . . باد) می آورند شریطه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلدید
تصویر تلدید
آشکار کردن، پراکندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلبیب
تصویر تلبیب
گریبان گرفتن و در خصومت کشیدن، مغزدار شدن دانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلبیث
تصویر تلبیث
کسی را بدرنگ واداشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلبیح
تصویر تلبیح
سالخورده گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
لاپوشانی آکپوشانی، ترفند ترفند کاری، در آمیزی، رنگ آمیختن نیرنگ ساختن پنهان کردن حقیقت پنهان کردن مکر خویش، نیرنگ سازی، رنگ نیرنگ، جمع تلبیسات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلبین
تصویر تلبین
خشت زدن، آش سبوس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلبیه
تصویر تلبیه
اجابت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تصبید
تصویر تصبید
شکار خواست، شکار کرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعبید
تصویر تعبید
رمیدن و گریختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعبید
تصویر تعبید
((تَ))
به بندگی گرفتن، کسی را بنده خود کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تلبیس
تصویر تلبیس
((تَ))
نیرنگ ساختن، پوشاندن، حقیقت را پنهان کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تأبید
تصویر تأبید
((تَ))
جاوید کردن، جاودانه کردن
فرهنگ فارسی معین
لبیک گفتن، لبیک گویی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
آمیختگی، تدلیس، تهویه، حیله، دروغ پردازی، دسیسه، نیرنگ، مکر، تزویر، خدعه، ریا، نیرنگ سازی، نیرنگ ساختن، حقیقت پوشی
فرهنگ واژه مترادف متضاد