- تلاطم
- به هم خوردگی، بهم خوردن بهم برآمدن بیکدیگر خوردن (موجها) : تلاطم امواج، بهم تپانچه زدن لطمه زدن بیکدیگر سیلی زدن، بهم خوردگی، سیلی زنی، جمع تلاطمات. بیکدیگر زدن موجهای دریا
معنی تلاطم - جستجوی لغت در جدول جو
- تلاطم
- آشفتگی، خروشیدن و به یکدیگر خوردن امواج دریا
- تلاطم ((تَ طُ))
- به هم خوردن، به یکدیگر لطمه زدن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
در حال خروشیدن و به هم خوردن، دارای تلاطم، کنایه از ناآرام، آشفته
سیلی زننده تپانچه زننده، توفانی بر هم خورده بهم لطمه زننده تپانچه زننده، تلاطم دارنده دارای تلاطم: دریای متلاطم. مصظرب و لطمه و صدمه بر همدیگر زننده
سازگاری
همنکوهی نکوهیدن یکدیگر
همنرمی
هم یابی همراه بودن، در پای هم بودن لازم هم بودن بیکدیگر وابسته بودن، همراهی، لزوم وابستگی، جمع تلازمات. لازم هم بودن
پیوسته شدن
لازم و ملزوم یکدیگر بودن، لازم هم بودن، وابسته به هم بودنبرای مثال با بخت حمله اش را گویی توافق است / با فتح پویه اش را مانا تلازم است (قاآنی - ۹۰۲)
خشمگینی، تار فامی شب، برهم خوردن خیزابه ها توفندگی، در دل نگاهداشتن
جمع تلاطم
متموج بودن (دریا) سخت بهم برآمدن (امواج دریا)