جدول جو
جدول جو

معنی تلازم

تلازم((تَ زُ))
همراه بودن، به یکدیگر وابسته بودن
تصویری از تلازم
تصویر تلازم
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با تلازم

تلازم

تلازم
هم یابی همراه بودن، در پای هم بودن لازم هم بودن بیکدیگر وابسته بودن، همراهی، لزوم وابستگی، جمع تلازمات. لازم هم بودن
فرهنگ لغت هوشیار

تلازم

تلازم
لازم و ملزوم یکدیگر بودن، لازم هم بودن، وابسته به هم بودنبرای مثال با بخت حمله اش را گویی توافق است / با فتح پویه اش را مانا تلازم است (قاآنی - ۹۰۲)
تلازم
فرهنگ فارسی عمید

تلازم

تلازم
در میان همدیگر درآمدن و داخل شدن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

تلاطم

تلاطم
به هم خوردگی، بهم خوردن بهم برآمدن بیکدیگر خوردن (موجها) : تلاطم امواج، بهم تپانچه زدن لطمه زدن بیکدیگر سیلی زدن، بهم خوردگی، سیلی زنی، جمع تلاطمات. بیکدیگر زدن موجهای دریا
فرهنگ لغت هوشیار

ملازم

ملازم
کسی که همیشه با کس دیگر باشد، همراه، نوکر
چیزی که همیشه پیوسته به چیز دیگر باشد
ملازم
فرهنگ فارسی عمید