- تلاصق
- هم دوسی (دوسیدن الصاق) بهم چسبیدن متصل شدن، چسبیدگی اتصال، جمع تلاصقات
معنی تلاصق - جستجوی لغت در جدول جو
- تلاصق ((تَ صُ))
- به هم چسبیدن، متصل شدن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
به هم چسبیده، متصل
همدوس دوس از دوسانیدن برابر با چسبانیدن بهم چسبنده جمع متلاصقین
هم پیوندی بهم رسیدن در یکدیگر رسیدن، پی در پی شدن پیوسته شدن، پیوستگی اتصال، جمع تلاحقات. پی در پی شدن
چسبنده، به هم چسبیده، پیوسته
از پی هم آمدن، پی در پی شدن، پیوسته شدن، به هم رسیدن
همچسبان همدوس چسبیده بهم متصل
پارسی است تلاغ گوشت افزون میان شلفینه (فرج زن)، دیدار کردن فراهم رسیدن بهم رسیدن هم را دیدن، دیدار. یا یوم تلاقی (یوم التلاقی)، روز قیامت. صحبت و مجلس و انجمن و ملاقات
چسبنده، ویژگی چیزی که به چیز دیگر بچسبد، ویژگی چیزی که دارای چسب باشد
بر چسبنده، از پایه های پایین صباحیه اسماعیلیه چسبنده دوسنده، (صباحیه اسماعیلیه) یکی از مراتب پایین صباحیه که افراد آن بیعت کرده بودند بدون آنکه باغراض و معتقدات این مذهب پی برده باشند
((ص))
فرهنگ فارسی معین
چسبنده، دوسنده، (صباحیه، اسماعیلیه) یکی از مراتب پایین صباحیه که افراد آن بیعت کرده بودند بدون آنکه به اغراض و معتقدات این مذهب پی برده باشند
تلاقی، به هم رسیدن، رسیدن دو شخص یا دو چیز به هم، یکدیگر را دیدن، دیدار کردن با هم برای مثال عشق صورت ها بسازد در فراق / نامصور سر کند وقت تلاق (مولوی - ۸۰۶)
جمع تلاصق
جمع متلاصق، همدوسان جمع متلاصق در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
تثنیه متلاصق: دو چیز بهم چسبیده، دو امری باشند که یکی از ایشان مماس بر دیگری باشد بر وجهی که منتقل شود به انتقال او