معنی تلاحق - فرهنگ فارسی معین
معنی تلاحق
- تلاحق((تَ حُ))
- به هم رسیدن، از پی هم آمدن
تصویر تلاحق
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با تلاحق
تلاحق
- تلاحق
- هم پیوندی بهم رسیدن در یکدیگر رسیدن، پی در پی شدن پیوسته شدن، پیوستگی اتصال، جمع تلاحقات. پی در پی شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تلاحق
- تلاحق
- از پی هم آمدن، پی در پی شدن، پیوسته شدن، به هم رسیدن
فرهنگ فارسی عمید
تلاحق
- تلاحق
- در یکدیگر رسیدن. (زوزنی). یکی بدیگری رسیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بهمدیگرپیوستن. (آنندراج) ، پیاپی شدن اخبار، تتابع احوال قوم. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تلاصق
- تلاصق
- هم دوسی (دوسیدن الصاق) بهم چسبیدن متصل شدن، چسبیدگی اتصال، جمع تلاصقات
فرهنگ لغت هوشیار